معرفی آزاد...خانم باران تابنده
دیگر دل و دماغ ادامه بحث برایم باقی نمانده بود ، از طرفی هم اگر ادامه نمی دادم واقعا فضا خیلی سنگین می شد. اما هر چه سعی کردم حرفی بزنم، نتوانستم. توی دلم از حسین گلایه داشتم که چرا فکر بچه ها را نمی کند؟ چرا همه اش توی خودش است؟
توی همین فکرها بودم که سارا با کاسه ای #انـار وارد اتاق شد، کاسه را جلوی حسین گذاشت و گفت : « بفرمایید ، چون خیلی انـار دوست دارید ، چندتایی مخصوص شما از ایران آوردیم. »
بوی مفرّحی به مشامم رسید، دقیق که شدم بوی گلاب بود، گلابی که دخترها روی انـار ریخته بودند تا حال پـدر را جا بیاورد، شکر خدا توی این اوضاع نا به سامان و قاراش میش هم حس دخترانگی شان را به خوبی حفظ کرده بودند و یادشان مانده بود که ظاهر کارهایی هم که می کنند باید شیک و دلربا باشد!
این حرکاتشان که حکایت از ریزه کاری های زنانه بود، خیلی برایم مهم و نشاط برانگیز بود . چون گاهی که آن سر نترسشان را میدیدم نگران میشدم نکند روحیه پسرانه پیدا کرده باشند.
حسین با لبخند کاسه انـار را جلوی صورتش گرفت و چشمانش را بست ، بوی گلاب را توی بینی اش کشید و سبکبال گفت : « بوی ایـران میده ، بوی آرامـش و امنیت ».
لحظه ای انگار در افکاری شیرین فرورفته باشد مکث کرد و با لبخندی پر از آرامش ادامه داد « هیچ نعمتی بالاتر از #امنیتنیست. الحمدالله الآن #مردم_ایران با خیال راحت دورِ هم جمع شدن ، می گن ، می خندن، خب گاهی هم مشکلاتی دارن، اما در امانن !
دوباره مکث کرد. کاسه انار را زمین گذاشت و کمی بهش خیره شد . سرش را که بالا گرفت پرده ای از اشک روی چشم هایش را گرفته بود و در حالی که می خواست بغض فرو خفته اش را در صدایش بروز ندهد ، ادامه داد « اما#مردم_سوریه آواره بیابونن. نه خواب درستی دارن و نه خوراکی ، چون که #امنیت ندارن، هر روز توی کوچه های همین دمشق، صدای گریه بچه هایی میاد که تازه یتیم شدن یا مادرشون رو مسلحین(تکفیریها) به#اسارت بردن .»
** قسمتی از کتاب خداحافظ سالار«خاطرات همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانی»
معرفی آزاد...خانم باران تابنده
دستم را گرفت و با صدای لرزان پر از حزن و دل تنگی در حالی که اشک هایم را پاک می کرد گفت :« فرزانه ، دلـم رو لرزوندی ولی ایمـانمو نمی تونی بلرزونی !»
تا این جمله را گفت تکانی خوردم ، با خودم گفتم :« چیکار داری میکنی فرزانه؟! تو که نمی خواستی از زن های نفرین شده روزگار باشی پس چرا حالا داری دل همسرتو می لرزونی؟»
نگاهم را به نگاهش دوختم به آرامی دستم را از دستش کشیدم و گفتم : «حمید خیلی سخته، من بدون تو روزم شب نمیشه ولی نمی خوام یاریگر شیطان باشم ، تو رو به امام زمان (عج) میسپارم، دعا میکنم همه عاقبت بخیر بشیم».
لبخند روی لبهایش نشست، لبخندی که مرهم دل زخمی ام بود، کاش می توانستم این لبخند را قاب کنم و به دیوار بزنم و تا همیشه نگاهش کنم تا ایمانم از سختی روزگار متزلزل نشود ، این حرفها هم حمید را آرام کرد و هم وجود متلاطم مرا به ساحل آرامش رساند ، گفت: « یادت رفته تو #بهترین_روز_زندگیمون برای #شهادتم دعا کردی ؟»
پرسیدم:« چطور ؟ روزهایی که پیش تو بودم همه قشنگ بوده ، کدوم روز منظورته؟!»
گفت:« یادته سر #سفره_عقد بهت گفتم دعا کن #آرزوم برآورده بشه، من همونجا از خدا خواستم زودتر #شهید بشم و تو هم از خدا خواستی دعای من هر چی که هست مستجاب بشه ».
شبیه کسی بودم که سوار ماشین زمان شده باشد و ذهنم به لحظات عقدمان پر کشید، 😧 روزی که حمید شناسنامه اش را جا گذاشته بود ، خیلی دیر رسید ولی حالا خیلی زود میخواست برود.
باید خوشحال می بودم یا ناراحت؟
برای نبودنش پیش خودم دعا کرده بودم یا برای جدایی و آسمانی شدنش ؟!
🔸 برگی از کتاب «یادت باشد❤...» به روایت همسر شهید مدافع حرم، حمید سیاهکالی مرادی
معرفی آراد...خانم فاطمه عارف نژاد
مفتون و فیروزه
معرفی آراد .....خانم فاطمه رستگار مقدم
معرفی آراد...خانم صدیقه بابابی
رهبر انقلاب چندی پیش در جریان یکی از دیدارها گفتند: کتاب خاطرات سفیر را توصیه کنید که خانمهایتان بخوانند.
ناشر : سوره مهر
نویسنده : نیلوفر شادمهر
تعداد صفحات نسخه چاپی : 200
سال نشر : 1395
معرفی آزاد....اندیشه
.
متنی از کتاب:
- بهتر نیست چند ماه به ژنو بروید تا زودتر،تعدادی از معادلات خود رابه نتیجه برسانید؟
معرفی آزاد....خانم فاطمه رستگار مقدم
معرفی توسط وبلاگ...تا اینجا خواندم
.
بخشی از متن کتاب:
"سال ۲۰۰۱ یک نظریه پرداز سیاسی گفته بود زندگی مدرن اجازه استفاده از لباس های عفیف و پوشیده را به مردم نخواهد داد. و حالا رویکردی که دختران غربی نسبت به حجاب دارند (فطری و اسلامی) اعتراف می کند گویا ژاکت های دکمه دار در حال بازگشت به جامعه هستند."
.
این روزها که دوباره موضوع حجاب به یکی از مسایل روز تبدیل شده است،در کنار کتاب های حجیم می توان سراغ از کتابی کم حجم و زود خوان گرفت.
انقلاب ژاکت های دگمه دار-موج حجاب خواهی در غرب یکی از همان کتاب هاست که با 41 ارجاع و متن ار منابع مختلف و با عکس های مرتبط با موضوع و در سه فصل سعی دارد به انداره خودش به موضوع گسترش حجاب در غرب بپردازدو می تواند مکملی برای کتاب های دیگر با همین موضوع باشد.
این کتاب به این سوال هم می تواند پاسخ دهد که چرا عده کمی سعی دارند دست به تجربه چیری بزنند که غرب سال های پیش آن را تجربه کرده و حالا دست به گریبان مشکلات غیر قابل انکار آن است.
.
این کتاب را می توانید ار اینجا به طور رایگان دانلود کنید.
.
شناسنامه کتاب:
مولف : رقیه رودسرایی
ناشر کتاب : دفتر نشر معارف
سال نشر : 1392
چاپ جاری : 4
تعداد صفحات : 80
معرفی کتاب توسط وبلاگ... این روزها
وقتی جلد کتاب را با آن تصویر "مُهرگلین" و اسم "سهروردی" دیدم، یاد فلاسفه ی دوران دبیرستان و حکمت اشراق و سختی های به خاطر سپردن حکمت هایشان افتادم!! با خودم گفتم حتما کتاب فلسفی و سختی ست و چند هفته زمان لازم است تا تمامش کنم. اما بر عکس تصورم نثر کتاب آنقدر صمیمی بود که آن را یک نفس بخوانم و تا پایان کتاب به دنبال تعبیر خواب سهروردی در ایام کودکی اش باشم.
کتاب جذاب و خواندنی "قلندر و قلعه" داستان زندگی "شیخ شهاب الدین سهروردی " ست که روایت های سال های کودکی، جوانی و مرگ عارفانه ی او را در بر گرفته اند.
سهروردی در کودکی خوابی می بیند که در این خواب یک بال برای پرواز کم دارد. بعد از سال ها نشست و برخاست با عالمان و حکیمان شهرهای مختلف و دست شستن از زندگیِ همراه با رفاه در کنار خانواده ، به این باور می رسد که بال دیگر او برای پرواز همان علم و دانشی بوده که سال ها به دنبالش رفته است.
سهروردی در این نشست و برخاست ها به آتشکده ی زرتشتیان می رسد و حاصل این دیدار با "مغ آتشکده" او را به راه های روشن تری هدایت می کند.
نویسنده ی با ذوق کتاب، در آغاز هر بخش، از یک یا چند بیت شعر کمک گرفته است تا فضای داستان را لطیف کند و عصاره ی آن بخش را در بیت ها جا دهد.
شخصیت سهروردی از جهات مختلفی به "منصور حلاج" شباهت دارد؛ هردوی آن ها در اثر تربیت و سلوک به مقام "کُن" رسیدند و عظمت و عزت واقعی اشرف مخلوقات را به نمایش گذاشتند و... عاقبت زبان سرخشان سر سبزشان را به باد داد!
بخشی از این کتاب:
_ می گویند شما شراب می نوشید. هم چنین عده ی زیادی در شهرهای مختلف دیده اند که شما به موسیقی گوش می دهید و در مجالس می رقصید...
شما چرا می خواهید شراب خواری کسی روشن شود؟ پیامبر شما بر کتمان اسرار مومنان چقدر تاکیید کرده است! هرگاه چیزی از اسرار اصحاب را به او می گفتند اعتنایی نمی کرد و می گفت: "من برای نقب زدن و رفتن به درونِ دلِ مردم دستور ندارم". او تلاش می کرد که مردم ظاهرا مسلمان باشند و هرگز به اثبات کفر و فساد کسی نمی کوشید...من به شما می گویم که مسلمانم و اینک در حضور شما بزرگان به یگانگی خداوند و رسالت محمد "ص" شهادت می دهم...و اما در مورد سماع: دل را شادمانی هایی است و مستی هایی که هرگز با شادمانی های دنیوی و مادی و مستی های شرابی که از آب انگور است مقایسه نمی شوند. آن گاه که نگاهی از پشت پرده مستم کند، نرقصم چه کنم؟!
شناسنامه کتاب:
مولف: سید یحیی یثربی
ناشر: نشر قو
قطع: رقعی
سال انتشار: 1388
تعداد صفحات: 320 صفحه
قیمت چاپ دوم: 2300 تومان