هیئت مجازی کتاب

هیئت مجازی کتاب

پیام های کوتاه

بایگانی

آخرین نظرات

  • ۲۷ ارديبهشت ۹۸، ۱۵:۴۵ - پریسا نامجو
    عالی..
  • Cougar

    متن تصویر

  • Lions

    متن تصویر

  • Snowalker

    متن تصویر

  • Howling

    متن تصویر

  • Sunbathing

    متن تصویر

یک لرن مرجع تخخصی وبلاگ نویسان

يكشنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۳، ۱۲:۰۱ ق.ظ

مسیح در شب قدر...

يكشنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۳، ۱۲:۰۱ ق.ظ

معرفی توسط وبلاگ...پیام های معنوی روزانه از استاد پناهیان

.

یک کتاب فوق العاده زیباو جذاب با موضوع روایت حضور رهبری در منازل شهدای ارمنی و آشوری از سال ۶۳ تا ۸۹ به همراه تصاویر منتشر نشده از این دیدار ها.
بریده‌ای زیبایی از کتاب:

...ماشین توقف می‌کند. از ماشین پیاده می‌شویم و زنگِ طبقه‌ی دومِ ساختمان سفید رنگی را که منزل شهید الله‌دادیان است می‌زنیم. پدر شهید تا از آیفون صدایم را می‌شنود، مرا به‌جا می‌آورد و با خوشحالی، و با گفتن «خیلی خوش آمدید» در را به رویمان باز می‌کند. به خودم می‌گویم بنده‌ی خدا از آمدن من این‌همه خوشحال شده، اگر بفهمد مهمان اصلی‌اش حضرت آقاست، دیگر ببین چه حالی خواهد شد!
فقط پنج دقیقه وقت داریم موارد حفاظتی را بررسی کنیم و به خانواده اطلاع بدهیم که مهمانشان چه کسی است. معمولاً تا یکی دو دقیقه قبل از ورود حضرت آقا، خانواده‌ها اطلاع ندارند که قرار است چه اتفاقی بیفتد. چون از قبل به آنها می‌گوییم که یکی از مسئولان قرار است بیاید خانه‌تان. یا مثلاً می‌گوییم که قرار است بیاییم درباره‌ی شهیدتان مصاحبه کنیم.
آن اول‌ها، حتی قبل از ورود آقای خامنه‌ای هم بِهِشان نمی‌گفتیم قضیه چیست. و آقا که وارد می‌شدند، مات و مبهوت می‌ماندند که چه اتفاقی افتاده! بعد، به سفارش خود حضرت آقا، قرار شد چند دقیقه قبل از ورود ایشان که منع حفاظتی هم ندارد، به خانواده‌ها اطلاع بدهیم تا وقتِ ورود ایشان هول نشوند و لااقل بدانند مهمانشان چه کسی است.
با دسته‌گل و قاب عکسی از امام خمینی، چهار نفری، وارد منزل شهید می‌شویم. پدر و مادر شهید در منزل هستند، به همراه یک نوجوان چهارده پانزده ساله و یک عاقل مردِ چهل‌ساله ـ که یا برادر شهید است، یا داماد خانواده.
رفقای همراه موارد امنیتی را بررسی می‌کنند و من، به‌عنوان سرتیم حفاظت، بعد از کمی چاق‌سلامتی، برای پدر شهید قضیه را توضیح می‌دهم.
در این سال‌های خدمتم به‌عنوان محافظ حضرت آقا، یکی از جالب‌ترین لحظات، همین لحظاتی ا‌ست که راز آمدن حضرت آقا را برای خانواده‌های شهدا فاش می‌کنم. و واکنشِ خانواده‌های ارامنه برایم جالب‌تر ا‌ز خانواده‌های مسلمان و شیعه بوده. بالاخره دینِ ارامنه با دین ما فرق می‌کند و نگاهشان با نگاه ما به حضرت آقا، تفاوت دارد.
پدر شهید خیلی عادی می‌گوید «قدمشان سر چشم!» بعد توضیح می‌دهد که در این سال‌ها، از مسجد محله و بنیاد شهید و هیئت‌های عزاداری و شورای خلیفه‌گری و کجا و کجا به منزلشان آمده‌اند.
اما وسط توضیحاتش، ‌یک‌لحظه، مثل کسی که یک لیوان آب به صورتش پاشیده باشند، یک‌هو جامی‌خورد! انگار تازه متوجه شده چه گفته‌ام! می‌پرسد: گفتید چه‌ کسی قرار است بیاید؟
ـ مقام معظم رهبری. آقای خامنه‌ای!
پدر شهید همین‌طور مرا نگاه می‌کند. دست می‌گذارم روی شانه‌اش.
ـ الان می‌رسند ها! به مادر شهید و این آقا هم بگویید چه کسی قرار است بیایند.
بچه‌های فیلم‌برداری و عکاسی که از راه می‌رسند، به پدر شهید اشاره می‌کنم که دو دقیقه‌ی دیگر مقام معظم رهبری می‌رسند.
پدر و مادر شهید برای استقبال از ایشان، می‌خواهند به حیاط خانه ‌بروند که اجازه نمی‌دهم و می‌گویم راضی نیستند. اما پدر شهید راضی نمی‌شود و می‌گوید باید به دم در برود، و می‌رود.
در راه‌پله‌ها، با استرسِ تمام، کنار مادر شهید می‌ایستم و لحظه‌ی ورود حضرت آقا و سلام‌علیک پدر شهید با ایشان را نگاه می‌کنم. هرچه احوالپرسی پدر شهید و حضرت آقا بیشتر طول می‌کِشد، ضربان قلب من هم تندتر می‌زند! حیاط خانه جای مناسبی برای احوالپرسی نیست و این، یک موردِ ضدامنیتی ا‌ست!
بعد از یک دقیقه، حضرت آقا از راه‌پله‌ها بالا می‌آیند و با مادر شهید هم احوالپرسی گرمی می‌کنند.
پسرک نوجوان که هنگام ورود ما، پیراهنِ ورزشی رکابی پوشیده بود، با شنیدن سروصداها، سریع از اتاق بیرون می‌آید. این‌ بار گرمکنی آستین‌بلند ‌پوشیده. البته این کار را به تشخیص خودش انجام داده، نه به توصیه‌ی ما؛ ما به‌عنوان تیم حفاظت، هیچ‌وقت در پوشش خانواده‌ها دخالتی نداشته و نداریم.
آنها خودشان وقتی می‌فهمند مهمانشان چه‌ کسی است، به تکاپو می‌افتند که به احترام ایشان، لباسی بپوشند که مناسب باشد.
حضرت آقا تشریف می‌آورند و روی مبل‌های اتاق پذیرایی می‌نشینند. این قضیه‌ی مبل و صندلی هم از نکات جالب زندگی ارامنه است. در این سال‌هایی که خدمتشان رسیده‌ایم برای عرض ارادت، حتی یک مورد هم نبوده که خانواده‌ها مبل یا صندلی نداشته باشند.
حتی خانواده‌هایی بودند که وضع مالی‌شان خوب نبود و فقط یک اتاق برای زندگی داشتند؛ اما وسط همان یک اتاق، میز ناهارخوری گذاشته بودند! اصلاً عادت ندارند روی زمین بنشینند و صندلی و مبلمان، ظاهراً جزء جدایی‌ناپذیر زندگی ارامنه است.
مثل تمام دیدارها، حضرت آقا، قبل از هر چیز، عکس شهید را می‌طلبند و چند دقیقه‌ی ابتدایی صحبت‌ را از شهید و محل و نحوه‌ی شهادتش می‌پرسند.
پدر شهید توضیح می‌دهد که پسرش، آلبرت، در جبهه تکاور بوده و در منطقه‌ی سومار بر اثر ترکش گلوله‌ی توپ به شهادت رسیده.
بعد از توضیحاتِ پدر شهید، دقایقی از جلسه، به خوش‌وبش حضرت آقا با اعضای خانواده می‌گذرد. ایشان حتی با پسرک نوجوان هم احوالپرسی می‌کنند و مقطع تحصیلی‌اش را می‌پرسند و برایش آرزوی موفقیت در درس‌خواندن می‌کنند. در این سؤال و جواب‌ها، مکشوف می‌شود که آن آقای۴۰ ‌ساله، داماد خانواده است.
ـ زمان شهادت، شما داماد خانواده بودید؟
ـ آن‌وقت‌ها تازه آشنا شده بودیم!
ـ خانمتان کجاست؟
ـ خانمم رفته بیرون برای خرید. نمی‌دانست شما تشریف می‌آورید حاج‌آقا.
ـ این آقازاده هم پسر شماست؟
ـ بله حاج‌آقا.
اکثر ارامنه آقای خامنه‌ای را «حاج‌آقا» صدا می‌زنند. هم پدر و مادر، و هم خواهران و برادران شهدا. حاج‌آقا را لفظی احترام‌آمیز می‌دانند که درباره‌ی هرکسی استفاده‌ نمی‌کنند.
برعکسِ ما که حاج‌آقا ورد زبانمان است. من حتی پدر شهید این خانواده‌ را بااینکه ارمنی است، برحسبِ عادت، حاج‌آقا صدا زدم!

قیمت پشت جلد کتاب ۱۸ هزار تومان هست‌؛ ولی اگه از سایت انتشارات صهبا این کتاب رو سفارش بدید 13.500 هزار تومان براتون حساب میکنن.
پ.ن:
انتشارات صهبا
تعداد صفحات : ۴۹۶

نظرات  (۲۹)

عالی بود خدا خیرتون بده
۱۹ بهمن ۹۳ ، ۰۵:۴۶ محمد علی شفیعی
سلام
کلی با وبلاگت حال کردم داداش جون
با افتخار، لینک شدی، ان شا الله بیشتر سر بزنم و یاد بگیرم...

یا علی 
خدا قوت
سلام
ممنون
خواندنی بود...
۱۹ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۲۳ سراجا منیرا
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
خاطره جالب و با حسی بود.
تشکر
چند وقت پیش ببود که بر اتفاقی با این کتاب آشنا شدم
کتاب بسیار جالبی است...
ممنون از اطلاع رسانی شما
۱۹ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۱۱ کمی بودن ...
خیلی هم خوب
آخیییییییییییییییییییییییی
چقد باحال بود
(شکلک به شدت ذوق زدگی و شعف و اینا!!)

:)
iهمیشه جالب ترین و نوترین اتفاقها در دیدارهای رهبری با خانواده شهدای ارمنی، زرتشتی و...روی می دهد!
خبرنگار خوش طالع آن روز باشی حسش رو درک میکنی! حس شِکرش!
۱۹ بهمن ۹۳ ، ۱۱:۲۶ مدیون زهرا سلام الله علیها
سلام علیکم. مشتاق خواندن این کتاب شدم...
۱۹ بهمن ۹۳ ، ۱۳:۲۰ منتظر المهدی

باعرض سلام وادب خدمت شما به اطلاع میرساند برای
سلامتی وتعجیل درفرج ظهور مولا مهدی
(عج) ورضایت قلبی امام زمان (عج) از طرف مرحوم ذاکر  (ره)ختم قرآن دروبلاگ منتظرالمهدی برگزار
 میگردد اگر تمایل به شرکت دراین ختم دسته جمعی هستید  اعلام نماییدلطفا نام جزء موردنظرخورد
را ارسال نمایید 
باتشکر .
آجرک الله یامهدی
سلام و رحمت خدا

بسیار عالی.
سپاس از شما بابت معرفی این کتاب.

یازهــرا
۱۹ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۲۹ در مسلخ عشق
سلام برمیوندار عزیز؛ یه لطفی کن آدرسایی که کامنت میزاری اشتباه هست درست کن بعد کامنت بزار...
چندین تا داستان هاش توی فضای مجازی خوندم خیلی خوشم اومد؛ شما هم مثل قصد هدیه دادن کتاب ندارید, آیا؟
سلام
تشکر از شما به خاطر ارسال مطلبتان به سایت "حرف تو"
" مسیح در شب قدر "
با آدرس: http://harfeto.ir/?q=node/39600
در این سایت انتشار یافت.
چشم به راه مطالب خوب شما هستیم.
هدیه سایت "حرف تو" به شما:
"امام علی (علیه‌السّلام): شایسته نیست به سخنی که از دهان کسی خارج شد، گمان بد ببری، چرا که برای آن برداشت نیکویی می‌توان داشت."
یا علی
سلام
خیلی عالی بود.
انشاالله مطالعه خواهم کرد.
سلام علیکم . فوق العاده بود . قبلا کس دیگری هم بهم معرفی کرده بود و خوشحالم که دوباره اینجا دیدمش. اسم زیبایی داره و حال خوبی از شنیدن اسم کتاب بهم دست میده. محتوا که جا خود. ممنونم 
سپاس فراوان
۱۹ بهمن ۹۳ ، ۲۳:۱۹ ... حسینی ...

تنها دعا نمی کنم که بیایی چون همه می دانند که می آیی
دعا می کنم که وقتی آمدی چشمانم شرمسار نگاه مهربانت نشود
اللهم عجل لولیک الفرج..

۱۹ بهمن ۹۳ ، ۲۳:۲۲ ... حسینی ...

تنها دعا نمی کنم که بیایی چون همه می دانند که می آیی
دعا می کنم که وقتی آمدی چشمانم شرمسار نگاه مهربانت نشود
اللهم عجل لولیک الفرج..

سلام، مطلبی با عنوان امام فرمودند: آب و برق مجانی باید شود همراه با دانلود فایل pdf جهت بررسی سخنان امام راحل و دانلود فایل صوتی سخنرانی 12 اسفند امام راحل پیرامون همین موضوع به روزم.

همسنگر عزیز، در صورت امکان و جهت بر طرف شد خیلی از شبهات پیرامون همین موضوع این مطلب رو تو وب خودتون انتشار بده و پس از انتشار به ما اطلاع بدید تا لینک شما رو تو وب خودمون به عنوان فرد انتشار دهنده قرار بدیم.

اجرکم عندالله

۲۱ بهمن ۹۳ ، ۲۰:۴۶ کوله بارسفر

سلام

با خواندن مطلب شیرینی این دیدار به دلم نشست.

یاعلی

۲۲ بهمن ۹۳ ، ۲۰:۱۸ سید محسن جوانمردی
۲۳ بهمن ۹۳ ، ۰۴:۰۳ عطار کوچولو
بسیار خوب .


۲۳ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۰۶ عـــطـش ...
بسیار عالی

ممنون از معرفی کتاب 

یاعلی
۲۴ بهمن ۹۳ ، ۱۸:۱۵ یک سبد سیب

کتاب متفاوتیست! امیدوارم بشه بخونمش



۲۴ بهمن ۹۳ ، ۲۱:۵۸ andishe اندیشه
سلام تشکر میکنیم 
ماهم هیجان ورود آقا رو به منزل به همراه نویسنده تجربه کردیم :-)

سپاس گذار 
ان شاءالله تهیه کنیم 
بسیار زیبا و خواندنی!
اللهم عجل لولیک الفرج
کاش می شد ماهم تجربه اش کنیم!
:( :( :(

سلام و رحمه الله

نمایشگاه کتاب امسال این کتاب رو خریدم . خریدن همان و خوندن همان .

بسیار فوق العاده بود .همین

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی