.
کوتاه و پر از درد می گویم. حتما درد و دل امام رضا(ع) با پسر شبیب را شنیده اید. به راستی آنچه در کربلا رخ داد مردم جاهلی قبل از اسلام هم نکردند، این، نه تنها تعجب من و شمای محب اهل بیت را پس از هزار و اندی سال بر می انگیزاند ، بلکه هرکس دیگری که بویی از انسانیت برده باشد را متعجب خواهد کرد. گذشته از سوز و گداز هایمان ، یک بار هم سعی کنیم کاملا منطقی و بدون هیچ تعصبی به ماجرای کربلای شصت و یک هجری فکر کنیم. وقتی سفیر روم در دربار شام، طی اتفاقات بعد از ماجرای کربلا ناپدید می شود، خدمتگزار او (شماس) برای پیگیری این قضیه به شام می آید. و طی گزارشاتی که به دولت روم می دهد ما را به سوالاتی متوجه می کند که واقعا چرا بعد از پنجاه سال از در گذشت شخصی که روزی آب وضویش را برای تبرک ، بر سر و صورت خود می ریختند ، بر سر سر و صورت نوه ی او خاک و خاکستر می ریزند ؟
زیاد نمی خواهم درباره ی قالب کتاب و تعلیق فوق العاده این رمان حرف بزنم ، بیشتر غرضم خواندن آن با این دید بود. یک بار هم که شده عاشورا را از دید یک غیر مسلمان باید دید. شاید با خواندن این کتاب از این پس برای عالیجناب جالوت هم از سوز دل بگریید. نوه ی رسول خدا که جای خود. دیگر باید کمی از خودخواهی خود فاصله بگیریم و حسین عزیزمان را بیش از پیش جهانی کنیم. مسیحی وقتی یک شیعه را می بیندکه در روضه ی جالوت می گرید چرا شیفته ی حسین(ع) نشود؟
به قول آقای قیصری هرکس نوکر ارباب من است ؛ من هم نوکر او ...
تصویر صفحه ای از کتاب را بچشید (+)
پ.ن: