معرفی توسط وبلاگ...عطش
.
.
.
هلال ابن نافع گفت:
من ایستاده بودم با اصحابِ عمرسعد، که مردی فریاد زد
«ایّها الامیر! مژده که اینک شمر حسین را می کشد.»
من میانِ دو صف آمدم و جان دادنِ او را دیدم: به خدا قسم،
هیچ کشته ی به خون آغشته را نیکوتر و درخشنده روی تر از وی ندیدم ...
تابِ رخسار و زیباییِ هیئتِ او اندیشه ی قتلِ وی را از یادِ من ببرد.
شربتی آب می خواست. شنیدم مردی گفت:"
آب نخواهی نوشید تا به جهنم بروی و از آبِ آنجا بنوشی."
حسین را شنیدم گفت:"من نزد جدّ خویش روم و از آب غیر آسِن بنوشم
و از آن چه شما با من کردید بدو شکایت کنم."
همه خشمگین شدند _ که گویی خداوند در دلِ آن ها رحمت نیافریده بود.
من گفتم:"به خدا قسم، دیگر در هیچ کار با شما شریک نشوم."
.
شمر سرِ حسین را جدا کرد و به خولی سپرد.
سنان نیزه بر پشتِ حسین زد که از سینه ی بی کینه اش سر زد.
چون نیزه را بیرون کشید، روحِ حسین به اعلی علّیّین رسید.
.
گردی سخت سیاه و تاریک برخاست و بادی سرخ وزید که هیچ چیز پیدا نبود
آسمان سرخ گردید و آفتاب بگرفت _ چنان که ستارگان در روز دیده شدند.
هیچ سنگی را برنداشتند، مگر زیرِ آن خونِ سرخِ تازه بود.
مردم پنداشتند عذاب فرود آمد.
کسی در لشکر آمد و فریاد میزد. او را از فریاد منع کردند.
گفت:"چگونه فریاد نزنم و حال آنکه می بینم رسولِ خدا را ایستاده،
نگاه به زمین می کند و جنگِ شما را می نگرد. و من می ترسم
بر اهلِ زمین نفرین کند و من با آنها هلاک شوم."
آنها با یکدیگر گفتند "دیوانه است"
او جبرئیل بود.
.
و جمعه بود، دهمِ محرّمِ سالِ شصت ویکم، مابینِ نمازِ ظهر و عصر.
و حسین پنجاه و هشت سال داشت.
.
.
.
.
"کتابِ آه"
بازخوانی مقتل حسین ابن علی علیهما السّلام
این کتاب "بازخوانده"ی ترجمه ی فارسی نَفَسُ المَهموم است،
شامل وقایعِ پس از بیعت مردم با یزیدابن معاویه تا بازگشتنِ خاندانِ
حضرتِ حسین ابن علی _ بی او _ به مدینه.
انتشارات جام طهور/ویرایش یاسین حجازی