هوالمحبوب
قبل تر، از کتاب هورامه یاسر یسنا حرف زده بودم و همینطور قول کتاب دیگرش را داده بودم که امروز در این نوشتار، الوعده وفا.
«تپّه تاپالای» از یاسر یسنا است. سال 1393 نوشته شوده و انتشارات عصر داستان چاپش کرده. «تپه تاپالای» ماجرای ماجراجویی «سینا» است که دانشجوی دکتری است و با ورودش به یک روستا داستان شروع شده و ماجرا ها زنجیر می شوند. (از آنجا که قصد لو دادن داستان را ندارم!!) بهتر است به جای ماجراهای داستان و معرّفی شخصیّت هایش، از «نوشتن» ماجراهای داستان و معرّفی شخصیّت هایش بگویم.
«تپّه تاپالای» جزئیّات خوبی دارد. صبحانه و خواب و بیداری و حسّ و هیجان را خوب شرح می دهد. توضیح شخصیّت ها دقیق است و همه توصیفات، روان اند. داستان، ریتم خوبی دارد و مطمئنّاً می فهمی کی شب بوده و کی روز! یا کی سینا مضطرب است و کی استادش عصبانی! حال و هوای شخص اول به راحتی قابل لمس است و بین شخصیّت ها ـ می توان گفت ـ پیوند خوبی برقرار است. انتقال فضاهای فیزیکی در داستان شاید نمره هشت از ده را گرفته باشد ( و هشت نمره بدی نیست!) مثلاً رسیدن به روستا یا اوّلین بار رفتن به آزمایشگاه استاد، خوب است. امّا از همه عالی تر، شخصیّت «بابا ایلشا» است. نمونه ای عالی از یک روستایی با همه کلمات خوب «توکّل»، «راستی»، «دلسوزی»، «روزی حلال»، «میهمان نوازی»، «ولی نعمت شناسی» و غیره. بابا ایلشا جوانمرد تپه تاپالای است که شخصیت سینا هم تحت الشعاع خوبی هایش قرار می گیرد. از نویسنده به خاطر اهدای یک شخصیت خوب به داستان فارسی باید تشکر کنیم...