هورامه
معرفی توسط وبلاگ ...بخاری
هوالمحبوب
«هورامه»، یکی از دو اثر «یاسر یسنا» به همراه کتاب «تپّه تاپالای» است. هر دوی این کتاب ها را انتشارات «عصر داستان» طی یک سال ـ 1392 ـ به چاپ رسانده ( و من البته هنوز «تپّه تاپالای» را نخوانده ام.) طرّاحی جلد این کتاب ـ مانند اکثر کتابهای «عصر داستان» به دست جناب «مجید زارع» انجام گرفته و بسیار هم عالی است. (اگر پست های دیگرم در هیئت مجازی کتاب را خوانده باشید پیش تر از ایشان صحبت شده است.)
در بخش نقاط قوّت این کتاب، قصد دارم از «انتخاب شخصیّت» و «انتخاب فضا» صحبت کنم. شخصیّت اوّل داستان، یک عکّاس است؛ و شاخصه مهمّی که دارد آن است که انصافاً نویسنده خوب توانسته او را در جای جای کتاب برای مخاطب، «عادی» جلوه بدهد. این عکّاس، یک آدم «عادی» است. یکی از آن آدم هایی است که بدون انتخاب در موقعیّتی مهم قرار گرفته اند. یکی از آن آدم هایی که فقط «پایشان به جبهه باز شده است». از آن آدم های جنگ نیست که نورافکن بلعیده اند و شب قبل عملیّات همه می دانند این ها رفتنی اند. حتّی از آن ها نیست که اگر از جایی رد بشوند، تا سه دقیقه مسیر نگاه همه باشند؛ نه. «منصور» یک عکّاس عادی است که تا قبل از جنگ از پرتره پدرش و عروسی خواهرش و برگریزان پاییز عکس می گرفته و حالا که آمده جنگ، فقط سوژه عکس هایش تبدیل شده اند به دست و پای قطع شده. «منصور» تک فرزند عزب اوغلی عاشقی است که هیچ وقت به فکرش نرسیده وصیّت نامه بنویسد و از بین نمازها فقط با نماز صبح حال می کند. «منصور» گاهی دروغ هم می گوید. «منصور» همینقدر عادی است. سوال: حالا این عادی بودن چه اهمّیّتی دارد؟ جواب: عادی بودن شخصیّت «منصور» آنجایی معنادار می شود که موقعیّت داستان در یک فضای غیرعادی شکل بگیرد؛ یعنی «منصور» با همه دغدغه های روزمرّه اش، با همه ویژگی های دور از موقعیّت جنگی اش، ناگهان خود را در «جزیره لیلی» می بیند. (نه، داستان را لو نمی دهم!) انصافاً شخصیّت داستان به اندازه کافی در داستان خیس خورده. (اصطلاح بدی بود؟!) هر مدل مخاطبی، هر جای کتاب بخواهد پنج صفحه جدا کند و بخواند، دستگیرش می شود که این آدم، این «منصور»، آدم «زندگی معمولی» است. و این به نظر بنده موفقیّت خوبی است که نویسنده توانسته اینطور خمیر شخص اول داستانش را قوام بیاورد.
نکته دوم که عرض کردم، «انتخاب فضا» بود. ( از قول جناب رضا امیرخانی، نقل به مضمون عرض می کنم که) داستان، یکی از ارکانش تلفیق واقعیّت و خیال است؛ مایه ی خیال داستان است که آن را «داستان» می کند. پس هرچه قوام این مایه بیشتر، داستان قوی تر. از نظر بنده به عنوان یک مخاطب، نویسنده با انتخاب «جزیره لیلی» به خوبی از پس این رکن داستان برآمد. «لیلی» جزیره ای است به عرض و طول حدودی یک انسان، نزدیک جزیره «مجنون»؛ و البته جایی که به وضوح می توان حدس صریح زد که روی نقشه نخواهیم یافت؛ جایی که یک آدم عادی، روزی چشم باز می کند و می بیند که آنجاست...(نه نه، من داستان را لو نمی دهم!)
البته در کنار این نکات، برخی مسائل قابل تأمّل دیگر هم موجود است؛ مثلاً این که (بعضی جاها، بعضی وقت ها) داستان، از خودش جا می ماند... یا روایت داستان از اتّفاقاتش سریع تر است، یا اتّفاقات زود می افتند، یا شاید برخی اتّفاقات روایت نمی شوند و یا گاهی برخی انتقال فضا ها جلوه مناسبی ندارد. (مثال هایش این که پیدا کردن جزیره بعد از چند سال می توانست روند دیگری داشته باشد؛ حال چه روندی منطقی تر باشد چه روندی خیالی تر. یا صحنه کشتن آن شبح غوّاص که روایت جسدش انگار نیمه کاره ماند. یا ـ همانطور که پشت جلد کتاب هم آمده ـ درست لحظه زدن دکمه شاتر، خمپاره رسیده و یک اتّفاق کلیدی در داستان افتاده امّا صحبت دیگری از این خمپاره نیست که نیست؛ نه توی عکسی که گرفته شده، نه توی خاطرات احتمالی که با دیدن عکس می تواند بازگو شود، و نه هیچ جای دیگر. که به نظر می رسید این خمپاره با چنین نقشی، بیشتر جای پرداخت داشته باشد. البته برای خود من از همه مبهم تر پایان داستان بود که بالاخره نفهمیدم این همه ذوق «پیدا کردن» و وجدان درد آن چندسال، چرا منجر به «برگرداندن» نشد؟! ـ نه نه نه اصرار نکنید! من داستان لو بده نیستم!
با همه این اوصاف، «هورامه» را می توان توصیه کرد به خواندن. «یاسر یسنا» سعی اش را کرده و سعی اش واقعاً ستودنی است. شخصاً معتقدم اینکه این کتاب اولین نوشته یک نویسنده باشد که سن و سالش از انقلاب کمتر است، خیلی خیلی ستودنی است.
پرانتز ذهنم: «هورامه» را آنهایی نخوانند که می خواهند جنگ را بشناسند؛ «هورامه» مال ماست. «هورامه» جایی است درون ما؛ هور دورمان را گرفته و مه آن را پوشانده. ما وسط جزیره لیلی مان نشسته ایم، همه ی زندگی مان حدس و گمان است، گرسنه ایم، تشنه ایم، خسته ایم، برزخیم، بلاتکلیفیم... «هورامه» ما را روایت می کند؛ مایی را که می توانیم آخر صف شهادت ایستاده باشیم و یا یک عمر اسفندماه ها پره های دماغ مان پر از بوی لجن بشود ...
چراکه «یاسر یسنا» در مقدّمه کتابش نوشته: «هورامه دنیای هم نسل های من است.»
پی نوشت:
مولف: یاسر یسنا
ناشر: عصر داستان
تعداد صفحات:118
قیمت: 5000 تومان