جمجمه ات را قرض بده، برادر...
معرفی کتاب این هفته مهمان وبلاگ بخاری...
+ «جمجمه ات را قرض بده، برادر» نوشته مرتضا کربلایی لو....
خود نویسنده اول کتاب عنوان کرده که این کتاب اولین و جدی ترین رمان او درباره جنگ است. انتشارات عصر داستان برای این کتاب سنگ تمام گذاشته و مجید زارع – این به نظر من بهترین طراح گرافیک برای کتابهایی که دیده ام – به بهترین شکل ممکن از ابزارها و طرح های گرافیکی برای طراحی این کتاب استفاده کرده است. این کتاب، جمجمه ندارد :) و مطمئنم که هر کس کتاب را دیده باشد، قبل و غیر از اینکه عاشق خود کتاب بشود، عاشق طرح روی جلد است.(واقعا ممنون از آقای مجید زارع)
در این کتاب زیاد از تیر و ترکش خبری نیست. اتفاقا بیشتر زندگی است؛ زنده بودن یک عده آدم است که غواص جنگ اند و هرکدام نگاه خاص خودشان را به وظیفه شان دارند. این کتاب از جنگ نگفته. بیشتر از روحیه جنگ گفته، بیشتر احساسات گذرای افراد در حالت های مختلف و متفاوت را ماندگار کرده، تصویرهای زندگی شان را شفاف کرده و توضیح داده. انگار اصل و مبنای نوشتار این کتاب بر این است که ما بفهمیم زمان جنگ، طرز نگاه و فکر افراد به زندگی و جنگ چطور بوده. این کتاب ازدواج دارد، شهادت دارد، دلزدگی از جنگ دارد، توسل دارد، اتفاق دارد، هیجان دارد، خاطره دارد، حدیث دارد، رفاقت دارد، موقعیت گناه دارد، عصبانیت دارد، صحنه خشن دارد، پاسخ به سوال دارد(باز هم بگویم؟!)
یکی از ویژگی هایی که در این کتاب مرا به خود جلب کرد سوژه های کوچک ولی به هم پیوسته اش بود. (البته این نظر شخصی من است.) هر فصل از کتاب یک قسمت مهم دارد که در عین وابستگی به فصول دیگر، مجزا است. می توان با زاویه ای مستقل به آن نگاه کرد. موضوع هر فصل به تنهایی جذابیتی مجزا دارد و این شاخصه باعث شد شدیدا تحت تاثیر این کتاب قرار بگیرم.
+ خواندن این کتاب را به تخصصی خوان ها توصیه می کنم :) توضیح بیشتر هم نمی خواهد. لذت کتاب خواندن از آن دسته لذت هایی است که کشف کردنی است نه شنیدنی یا بازگو کردنی.
+ نقص کتاب: (!!) مشکل این است که این کتاب منبع ندارد! جدای شوخی، جایی که از کلام حضرت امیر(ع) بهره برده، نامی از ایشان یا نهج البلاغه نبرده. فقط از قرائنی مانند کوفه می شود فهمید که جمله مال کیست و کدام کتاب است (لو نمی دهم بروید بخوانید!) این نکته درباره کتاب دیگری که از ان استفاده شده شدیدتر است. بین داستان، نقل قول مستقیمی از نوشته های شهید حدادی (در کتابی به نام حرمان هور) وجود دارد که اصلا حرفی از آن به میان نیامده. با اینکه به نظر می رسد نویسنده نخواسته تاثیر نوشتار را کم کند یا ریتم دستان را کند کند، ولی به نظرم حق بود که حرفی گفته شود.(مثلا در مقدمه.)
+ پ.ن دوستانه! :
یکی از چاپ های کتاب(همان چاپ اول که من دارم) ایراد صحافی داشت. من ده صفحه از کتاب را نداشتم. موقع خرید صفحات را چک کنید!
+ نظر رضا امیرخانی درباره این کتاب که جایی خواندم: جمجمهات را قرض بده برادر اثر جناب مرتضا کربلاییلو،
در جاهایی به ادبیات ناب نزدیک میشد مثلا همانجا که نقبی زیرزمینی زیر اروند میزد، اما به نظرم هلال و مصطفا چیزهایی را از مخاطب پنهان میکنند و این همان گرفتاری کار اوست.