معرفی توسط وبلاگ ... مداد کوچک
" رویِ ماهِ خداوند را ببوس " با درون مایه ی باارزشش ، اثری واقعی ست در جستجوی او "خدا" .اینکه صحبت از خداست و این خدا حتی بر زبان یکی ازشخصیت های کم رنگ داستان جاریست {زنی بی سرپناه در مقابل از خود گذشتگی راننده تاکسی که در آمد ِ آن روزش را بی هیچ چشم داشتی به آن زن می دهد و او در مقابل بخشش مرد این جمله را با تمام احساسش بیان می کند ؛ از طرف من روی ماه خداوند را ببوس} نثر صمیمی و تعلیق جذاب داستان باعث شده که خواننده تا آخر ، کتاب را دنبال کند. پایان باز کتاب هم نوعی تفکر سالم را در خواننده بر می انگیزد که به وجود خدا بیشتر بیاندیشــد.
" نمی دانم که در طرح بزرگ خدا ، من چه نقشی دارم و چه سرنوشتی ؛ ولی این قدر مطمئنم که بی هیچ نیست "
از آنجا که داستان با زاویه دیدِ من راوی روایت شده و شخصیت اصلی داستان "یونس" درگیر اتمامِ پایان نامه ی دکترایش هست و این که دغدغه هایش به جایی نمی رسند و تاثیر چندانی هم روی خواننده نمی گذارند ولی مهربانی اش در کمک به مادر بیمارش در ولایتی دیگر و کمک به دوستش که موقتا" به ایران آمده و حتی در صحنه ای از پارک که به کودکی کمک می کند تا بادبادکش را بالا ببرد به سوی ِ خدا ، کاملا شفاف است .
شخصیت های داستان تشکیلِ یک مربع را می دهند :
یونس : پررنگ ترین شخصیت داستان ، به دنبال نوشتن پایان نامه دکترایش هست و کشمکشهای زیادی با نامزدش "سایه" دارد ، اینکه از لحاظ اعتقادات مذهبی با سایه در تضاد هست این یک طرف قضیه ، سوالاتی که در حین کارش پیش می آید در مورد خدا و شک و تردید را بر زندگی اش حاکم می سازد طرف ِ دیگر قضیه .
سایه : نامزد یونس ( که در پی ِ یافتن علت شکستهای یونس ، شکست در درک ِ حضور و وجود خدا ، و شکست در دفاع از پارسا) زنی که ایمان یونس را می خواهد نه شک او نسبت به خدا را .
دکتر پارسا : دکترای فیزیک و استاد دانشگاه ، سعی می کرد با کمک فیزیک و ریاضی و فلسفه همه چیز را اندازه بگیرد ولی فهمید در هستی چیزهایی وجود دارد که با ابزار نمی شود اندازه اش گرفت همین خدای ِ بی همتا ؛ به علت ناتوانی در پاک کردن این مسئله خودش را پاک کرد و موضوع پایان نامه یونس علت خودکشی دکتر پارسا است .
علیرضا : دوست صمیمی یونس ، عاشق فلسفه و خدا ، می گوید : من آدم هایی را می شناسم که وزن فرشته ها را روی شانه هایشان حس می کنند . یونس را قانع می کند که سایه تو را به خاطر ایمانت دوست داشت نه عقلت .
روی ماهِ خداوند را ببوس ؛ مرا کتابخوان کردْ . ممنونم از مصطفایِ ِ مستورْ ، پیشنهاد می کنم برای هر وعده ی غذایی تان چند صفحه از این کتاب را بخوانیدْ .
قاچ هایی زیبا از کتاب :
تو خداوند را تجربه می کنی ، اول باید به قانونی ایمان بیاوری و بعد آن را آزمایش کنی هر چه قدر ایمانت به آن قانون نیرومند تر ، احتمال موفقیت آزمون ها بیشتر ، یعنی هر اندازه به خداوند باور داشته باشی خداوند همان اندازه برای تو وجود دارد . صفحــــه 71
هستی لایه لایه است تو در تو و پر از راز و البته پیچیده ، برای درک آنها باید خوب بود و خوب را انتخاب کرد ،
وقتی هزار تا انتخاب بد را به جای هزار تا انتخاب انتخاب خوب برمیگزینیم وضع آنقدر آشفته و تاریک می شود که
انسان حتی نمی تواند یک قدم هم به جلو بردارد شبیه قدم زدن در مه . صفحــــــه 84
زندگی مواجهه ابدی انسان است با این انتخاب ها و کسی که در انجام خوبها ورزیده باشد کم کم وزن خوب ها را هم
حس می کند، برای کسی که ایمان ندارد متاسفانه خداوندی هم وجود ندارد . صفحـــــــه 86
من با قلم
سبز، تمام حرمت آن دستهای آبی را بوسیدم و فهمیدم که خدا هم آبی است . صفحـــــه 107
شناسنامه کتاب:
نام اثر: روی ماه خداوند را ببوس
نویسنده: مصطفی مستور
تعداد صفحات: 114
ناشر: نشر مرکز
قطع: رقعی
قیمت پشت جلد: 8200 تومان