هیئت مجازی کتاب

هیئت مجازی کتاب

پیام های کوتاه

بایگانی

آخرین نظرات

  • ۲۷ ارديبهشت ۹۸، ۱۵:۴۵ - پریسا نامجو
    عالی..
  • Cougar

    متن تصویر

  • Lions

    متن تصویر

  • Snowalker

    متن تصویر

  • Howling

    متن تصویر

  • Sunbathing

    متن تصویر

یک لرن مرجع تخخصی وبلاگ نویسان

آخرین مطالب

۴۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب چی خریدی؟» ثبت شده است

معرفی توسط وبلاگ...این روزها



آنا هنوز هم می خندد (مجموعه داستان کوتاه کوتاه)

  


   کتاب "آنا هنوز هم می خندد" را لا به لای روزهای شلوغی دست گرفتم.

دنبال کتابی بودم که خیلی فلسفی و عمیق نباشد و بتوانم با تمرکز نسبتا کم، همراهش شوم!

"اکبر صحرایی" نویسنده ی این داستانِ کوتاهِ کوتاهِ، چهل داستانک را در کنار هم قرار داده و این اثر را خلق کرده است. شاید یکی از زیبایی های کتاب این بود که داستان ها هم مستقل از یکدیگر ، دارای شروع و پایان بوده و هم در کنار یکدیگر یک مجموعه ی بلند را شکل داده بودند.

تِم داستان حول محور زندگی شخصی به نام "دار علی" شکل گرفته. داستان ها، در بعضی قسمت ها دارای لحن طنز و در بعضی مواقع لحنی کامل جدی و منقلب کننده دارند.

کتاب، ادبیات روان و سلیسی دارد و حجم 127 صفحه ای و جذابیت داستان ها به شما کمک می کند تا یک نفس آن را به پایان برسانید.

شاید منتشر شدن این اثر توسط انتشارات "سوره ی مهر" ،خودش نشانه ی گیرایی برای دعوت شما به خوانش این اثر باشد.


بخشی از این کتاب:

- خدا بیامرزه دار علی رو!

موسی خندید و گفت:

- هفت تا جون داره! اوناهاش داره پاچرخی می زنه.

جلو رفتند و بالای سنگر ایستادند. پاهای دارعلی سر و ته ، از بین الوار و گونی شن ها بیرون زده بود و پاچرخی می زد. انگار داشت خفه می شد. موسی که خندید، یدالله گفت:

- داری می خندی؟! کمک کن داره خفه می شه!

هرکدام یک پای دارعلی را از مچ گرفتند و شروع کردند به زور زدن.

یک دفعه تن دار علی انگار تنه درختی از ریشه درآمد. دارعلی نفس نفس زد. خاک و گل را از سر و صورتش تکاند. سر و صورتش که دوباره سرخ و سفید شد، موسی هر و هر خندید و گفت:

- شدی مثل مرده های از گور فرار کرده!

دار علی نفسش که چاق شد، پیراهنش را زد بالا. نگاهی به زخم و خراش های کمر و شکمش انداخت. بعد زل زد به موسی. سر تکان داد و گفت:

- بخند...بخند...نوبت منم می رسه! خدا ریشت رو بکنه که ریشه منو کَندی.


شناسنامه ی کتاب:

نویسنده: اکبر صحرایی

ناشر: انتشارات سوره مهر

سال نشر: 1387

قطع: رقعی

تعداد صفحات: 127 صفحه

قیمت چاپ چهارم: 2300 تومان

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۵ ، ۱۸:۰۰

معرفی آزاد...معرّف :خانم پروانه تابع بردبار

 


Image result for ‫هدف حیات زمینی آدم طاهرزاده‬‎

 

   نام کامل کتاب، "هدف حیات زمینی آدم، ملک، شیطان، هبوط" است و اثر اصغر طاهرزاده.

این کتاب چشم خوانندگان را به عمیق ترین لایه های حیات انسان معطوف می کند تا معلوم بشود آدم، از کجا به سوی زمین آمده و چگونه باید عمل کند تا به مقصد برسد.

کتاب در دو بخش تنظیم شده است.

بخش اول مطالب تئوری در رابطه با بهشت برزخی نزولی، ظهور جنبه ی آدمیت آدم ها و نحوه ی فعالیت شیطان؛ و بخش دوم به نقش وسوسه ی شیطان، الهام ملک و... در روان انسان پرداخته شده.

نکته ی مهم این است که این کتاب در سیر و سلوک به انسان خیلی کمک می کند اما باید با تامُّل و تدبّر و عزم چند ساله خوانده شود.

 

قسمتی از این کتاب:

خطر محرومیت از الهام ملک:

اگر روحتان استعلاء را طلب کرد، شیطان دارد بر قلب می دمد. استعلاء بر همسر، استعلاء شیطانی است. گاهی شیطان می گوید: اگر طرف مقابلت خواست از حقّ خود تجاوز کند، نگذار. بنابراین حقّش را هم نده، تا جلوتر نیاید، یا پررو نشود. اول ما را حساس می کند که مواظب باش پایش را از گلیمش جلوتر نگذارد، ولی بعد نتیجه ی دوم را می گیرد که اگر حقش را بدهی پررو می شود، پس حقش را نمی دهی تا از حقش جلوتر نیاید. این همان وسوسه ی شیطان است که دارد در روح ما میدان داری می کند. زن ها هم می گویند: ما زن هستیم، ضعیف هستیم، اگر از اول کوتاه بیاییم، مردها پررو می شوند. بنابر این از اول زیر بار نمی رویم، و خلاصه از این طریق استعلاء شروع می شود...

 

 

شناسنامه ی کتاب:

نویسنده: اصغر طاهر زاده

ناشر: لب المیزان

قطع: وزیری

تعداد صفحات: 518

چاپ اول: 27 دی 1378

قیمت پشت جلد: 10800 تومان

 

 

 

* دوستانی هستند که کتاب می خوانند و خوب هم می خوانند، اما وبلاگ نویس نیستند. "معرفی آزاد" برای این دسته دوستان تیتر شده است. شما هم اگر دو و برتان دوستانی دارید که اهل کتاب هستند به اینجا دعوتشان کنید تا مهمان پیشنهادهایشان باشیم.

 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۵ ، ۱۸:۰۰

معرفی آزاد...معرف: خانم طاهره فاتح

 

 

Image result for ‫از حال بد به حال خوب‬‎

 

 

"از حال بد به حال خوب"، نوشته ی "دیوید برنز" یک کتاب روان شناسی ست که مهارت های رفتاری را با تمرین آموزش می دهد.

در ابتدای کتاب توضیحات و سوالاتی آورده شده که باید به خودمان جواب بدهیم و به نوعی، مبحث را تمرین کرده باشیم.

کتابی کاربردی، که بر روابط ما با اطرافیانمان تاثیر گذار است.

توضیحات نوشته شده در هر فصل ، توصیه هایی برای به کارگرفتن روش های درمانی مناسب را نیز در بر می گیرد.

فهرست فصل های کتاب عبارتند از: پیش گفتار/ مقدمه/ شناخت روحیه/ احساس خوب/ احساس اطمینان/ چگونه با ارتباط بهتر روابط بهتر ایجاد کنیم؟ / دارو درمانی / ویژه ی درمانگرها و بیماران کنجکاو

 

قسمت هایی از این کتاب:

افکارهای شناختی:

1- تفکر همه یا هیچ: همه چیز را به شکل سیاه و سفید می بینید. اگر شرایط تا حدودی خوب پیش نرود، شما آن را یک شکست می بینید. اگر خانم جوانی که تحت رژیم است و یک قاشق بستنی بخورد، ممکن است با خود بگوید: "من کاملا رژیمم را شکسته ام." این ممکن است موجب نگرانی وی شود؛ به طوری که تا آخر خوردن بستنی مدام غرغر کند.

2- کلی گرایی: شما با اتفاق یک حادثه منفی مثل یک پس زده شدن عشقی یا از دست دادن شغل ، مدام با کلمات "هرگز" یا "همیشه" به آن موضوع فکر می کنید. وقتی فرد کننده ای متوجه می شود که پرنده ای به شیشه ماشینش برخورد می کند، واقعا ناراحت می شود و می گوید: "وای چه شانسی؛ پرنده ها همیشه با ماشین من برخورد می کنند."

 

شناسنامه کتاب:

نویسنده: دیوید برنز

مترجم: مهدی قراچه داغی

نشر: آسیم

قطع کتاب: رقعی

تعداد صفحات: 642

قیمت پشت جلد: 37000 تومان

 

 

* دوستانی هستند که کتاب می خوانند و خوب هم می خوانند، اما وبلاگ نویس نیستند. "معرفی آزاد" برای این دسته دوستان تیتر شده است. شما هم اگر دو و برتان دوستانی دارید که اهل کتاب هستند به اینجا دعوتشان کنید تا مهمان پیشنهادهایشان باشیم.

 

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۵ ، ۱۸:۰۰
ارسال مطلب توسط وبلاگ... این روزها


دوست من به تازگی پزشک شده است.
رفیق گرمابه و گلستان هم بودیم و هستیم. از این مدل دوست ها که پایه ی همه برنامه های دور همی و مذهبی و هیئتی ات هستند!
کافی ست برای هر مناسبتی تلفن را برداری و خواهش کنی که تو را در فلان برنامه یاری کند و جزو محالات است که با جیبی پر از دستمال و دلی سوزان!! در مراسم وعظ و روضه و ... شرکت نکند.
بین  روزهای مرخصی اش بود که به او تلفن زدم و پیشنهاد دادم حالا که کتابفروشی ها برای هفته کتاب تخفیف گذاشته اند با هم سری بزنیم و سیر و سیاحتی بین کتاب ها داشته باشیم.
با این که روزه بود دست رد به سینه ام نزد و همراهی کرد. وارد کتابفروشی که شدیم اولین چیزهایی که به چشممان آمد لوازم التحریر فانتزی و طرح برجسته و پیکسل و دفترچه یادداشت و بازی فکری و... بود.
شاید بین رنگ و لعاب این لوازم فانتزی و دو دو تا چهارتای ما، برایمان به صرف تر بود که از تخفیف کتاب ها صرف نظر کنیم و پولمان را خرج همین چیزهای رنگ رنگی کنیم. اما صبوری به خرج دادیم و چرخی هم بین کتاب ها زدیم:

چرا کتابفروش ها توی باغ نیستند؟

کتابفروش مرد جوانی بود، می دانستم که تازه کار نیست. در این چهل و پنج دقیقه ای که در کتابفروشی چرخ می زدیم، به هرکسی کتابی را پیشنهاد می داد و هرکس هم از او می پرسید خودش کتاب را خوانده است یا نه، با روحیه ای حق به جانب جواب می داد: " از تیراژ کتاب که مشخص است کتاب خوبی ست، لازم نیست حتما خوانده باشم!!" . تقریبا اسم هرکدام از نویسنده ها برای او جدید بودند و در مشاوره ی کتاب ناتوان به نظر می رسید، حتی کتاب های معروف از نویسنده های نسبتا قدیمی!

من اگر بودم...

من اگر بودم، لابد، برای کتابفروشی ام آدمی را استخدام می کردم که بیشتر از هرکسی دغدغه ی کتاب دارد، کسی که کتاب، بخشی از زندگی او باشد، و خواندن و پیگیری اخبار کتاب جزو لاینفک زندگی اش! کسی که برای سوالات و نیاز های هرکسی به کتاب، حرف و پیشنهادی دارد. تیپ شخصیتی و سن و سال طرف را در نظر می گیرد و صرفا کتاب های تکراری معرفی نمی کند. کسی که وقتی از محتوای کتاب و نویسنده آن حرف می زند برق هیجان و دعوت به خوانش را در نگاه او می بینید و ترغیب می شوید حتما بودجه ای را برای خرید کتاب اختصاص دهید.

چرا بچه مذهبی ها برای کتاب خرج نمی کنند؟
کتاب ها را یکی یکی از قفسه بیرون می کشم و به چاپ جدیدشان نگاهی می کنم، بعضی ها با همان طرح و قیمت قبل تجدید چاپ شده اند و بعضی هم تغییر کرده اند. آن هایی که خوانده ام را به خانم دکتر پیشنهاد می دهم، آن هایی را که "هیئت کتاب" معرفی کرده طور دیگری تحویل می گیرم و در مورد جدیدها هم از کتاب فروش سوال می پرسم (که بیشترشان بی جواب می مانند!!).
رفیقم از تعداد کتاب هایی که انتخاب کرده ام تعجب می کند: "دلت میاد پولتو بابت اینا بریزی دور؟"
جواب می دهم : "کتاب خریدن که پول هدر دادن نیست"
می گوید: "پس لابد وقتت زیادی کرده که برای این چیزها وقت میگذاری؟"
می گویم: " وقتم رو هرطور شده برای کتاب خالی می کنم"
بحثمان به سرانجام نمی رسد و آخرش با جمله ی " حالا تو بخر بخون، اگر خوب بود ازت قرض می گیرم" تمام می شود!

من اگر بودم...
لابد اگر جای دوستم بودم و اهل علم و تازه های پزشکی و درس و دانشگاه، آن هم دوستی که قبلا گفته بود مسیر پزشکی را فقط برای خدمت به خلق الله انتخاب کرده، بین ساعت های فراغت و بیکاری ام در مطب ، کتابی کنار دستم می گذاشتم و نه تنها خودم سرگرمش می شدم که به همه مراجعینم هم توصیه اش می کردم.
اصلا فرهنگ کتاب خوانی یعنی همین، که تو با هر اعتقاد و مسلک و شخصیتی که هستی، توی هر شغل و صنفی...زمانی را برای کتاب خوانی خالی کنی! فرق ندارد آدمی در بالاترین سمت شغلی باشی یا کاسبی که ساعت ها در مغازه اش به انتظار مشتری می نشیند، همه ی ما باید برای سوال " کتاب این روزهای شما چیست؟" جوابی داشته باشیم! حتی با قرض گرفتن از کتابخانه یا بقیه!


چرا کتابفروشی ها با کافه و لوازم التحریری ادغام شده اند؟

 ایده ی "کافه کتاب" اوایل خیلی دلنشین بود؛ جایی که همیشه از آن کتاب می خریدیم تبدیل به محلی شده بود که می توانستیم قرار ملاقات هایمان را هم تنظیم کنیم، نوشیدنی بخوریم، کتاب های تازه را ببینیم و اگر آدم اهل دلی پیدا می کردیم در مورد کتاب ها صحبت می کردیم؛ اما کم کم کارکرد خودش را از دست داد و به همان کافه ی صرف تبدیل شد. شاید انتظار ما از کافه کتاب ها این بود که علاوه بر این که محیطی فرهنگی تر از کافه های معمولی دارند، برنامه های فرهنگی و هفتگی کتاب و دعوت از نویسندگان و ناشران و اهالی کتاب هم داشته باشند.

من اگر بودم...
وقتی به خانه برگشتم و به بسته ی خریدم نگاه کردم، به جز یک کتاب، بقیه خریدها شامل دفترچه یادداشت و پیکسل و چسب رنگی و لیوان سفالی و همین جینگیلی مَستون های چشم نواز شده بود! بگذریم که کمی عذاب وجدان قلقلکم می داد، اما واقعیّت این بود که این ادغام کتابفروشی ها با لوازم التّحریر و بازی فکری و... باز هم به ضرر کتاب خوانی شده بود؛ یا بهتر بگویم نیاز کاذبی در کنار کتاب ها! که اگر کسی را بی هدف وارد کتابفروشی کرده باشد بیشتر از اینکه وادار به خرید کتاب کند، جذب خرید ابزار بعضا نوستالژیک و فانتزی می کند. کاش دست اندر کاران کتاب فکری برای جدا سازی این محصولات می کردند.

چرا تخفیف ها این قدر برای هفته کتاب ناچیز اند؟

کل سال و یک هفته ی کتاب و این همه تبلیغ و فقط بیست درصد تخفیف؟ از نمایشگاه کتاب تهران که بگذریم ، که خیلی ها به خاطر شلوغی و دوری مسافت بیخیالش می شوند، کل امید ما به همین هفته ی کتاب و تخفیف هاست که امسال مختصرتر از هرسال به روزهای پایانی اش نزدیک می شود!

من اگر بودم...
من جای هیچ کدام از آدم هایی که از آن ها نوشتم نیستم، ادعایی هم ندارم:) حرف هایم فقط درد و دل و پیشنهادهایی برای اهالی کتاب بود. ولی در این موردِ آخر اگر دستم باز بود، همه ی تخفیف های سالانه را جمع می کردم برای این هفته. هفته ای که فقط ِ فقط مال کتاب است و دست کتاب-یاران واقعی را می بوسد.

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۵ ، ۱۹:۰۵

ارسالی ...وبلاگ بخاری

روزی روزگاری در شهری دور، یک بخاری زندگی می کرد. روزی بخاری تصمیم گرفت به نمایشگاه کتاب برود و کتاب بخرد تا برای مدّتی که از کتابخانه های خوب، دور است آذوقه کتاب داشته باشد و از گرسنگی نمیرد. پس بدین ترتیب کوله اش را برداشت و یک بطری آب معدنی برداشت و بن کتاب و کارتهای بانکی اش را برداشت و به تهران رفت. بخاری به نمایشگاه رسید و تعداد تنها سی عدد کتاب و چند تا پیکسل را خرید دویست و چهل و پنج هزار تومان پول رایج مملکت؛ و تمام کارت های بانکی اش که مربوط به پس انداز های قسمت های مختلف زندگی یک عدد دانشچوی بدبخت بودند از بین رفت و بدین ترتیب بخاری با خوردن اب معدنی تا آخرعمر به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی کردند؟؟!!!! (شی شده؟؟) البته لازم به ذکر است بخاری اصلن و ابدن لیست کتاب های پیشنهادی اش را از جیبش در نیاورد و هی به آمریکا، آل سعود، تحریم ها و اسراییل فحش داد و آخرش هم نفهمید بالاخره مسئول رسیدگی به قیمت کتاب در این کشور چه کسی است. و البته ی البته بخاری محض گل روی بچه های هیات مجازی کتاب، وقتی به شهر دورش برگشت کتاب­هایش را بر اساس الکی تقسیم کرد و لیست آنها را نوشت که در ادامه ملاحظه می فرمایید؛ باشد که رستگار شویم.

۲۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۱:۳۳