سلام
به مناسبت روز و هفته کتاب و کتاب خوانی رسانه صوتی جبهه کتاب پرند 2... را با محوریت کتاب های عاشورایی به تمام دوست داران کتاب تقدیم و پیشکش می کند.
این روز و این هفته را به تمام اهالی کتاب و اعضای هیئت مجازی کتاب تبریک می گوییم.
این دومین کارتولیدی است که باحداقل امکانات و تجهیرات و با زحمت و تلاش فراوان دوست داران کتاب ساخته و عرضه شده است.
منتظر پیشنهادات و انتقادات شما هستیم...
.
.
.
بسم الله الرحمن الرحیم
در راه معشوق زخم خورده که باشی مجنون میشوی و این جنون تورا به پایان میرساند به طوری که دیگرنیستی.
خودش گفت:هرکس که مرا عاشق شود،عاشقش می شوم و هرکه را من عاشق شدم خواهم کشت و خود خون بهای اویم...
.
.
. سوختن لازمه عشق است و معشوق من مرامجنون می خواهد؛پس بی پروا به قتلگاه عشق میروم تا در این قربانگاه به خون بهایم برسم...این روزها سرم به تنم سنگینی می کند و این سنگینی از اوج پرواز من می کاهد.در این سفر هرچه سبک بال تر آزاد تر..
علی غفوری فر
متن فوق بخشی از مقدمه کتاب" این بغض سربریده است" می باشد، این کتاب در دوبخش شعر و بغض نوشته ها تالیف آقای علی غفوری فر می باشد، انتشارات خورشید وابسته به فرهنگسرای تخصصی مهدویت این کتاب را به چاپ رسانده است.
این مس فقط به یمن نگاهت طلا شود
نام تو میبرم که دلم با صفا شود
بوده هدف زخلقت من بندگی کنم
در هر کجا که روضه ای از تو به پا شود
چون زندگی خود همه وقف تو کرده ام
آیا شود که قسمت من کربلا شود؟
مثل خودت غریب،میان دو نهرآب
در اوج تشنگی سرم از تن جدا شود؟
یا در کنار علقمه همچون برادرت
دستم ز تن بریده و فرقم دوتا شود؟
دیشب تورا به مادر پهلو شکسته ات
دادم قسم که این همه حاجت روا شود
پ.ن:
"این بغض سر بریده است"
موضوع: شعر عاشورایی
ناشر:انتشارات خورشید
مولف:علی غفوری فر
تعداد صفحات:77
قیمت:5000تومان
تلفن مرکز فروش:
03516264700
09138533416
معرفی توسط وبلاگ...عطش
.
.
.
هلال ابن نافع گفت:
من ایستاده بودم با اصحابِ عمرسعد، که مردی فریاد زد
«ایّها الامیر! مژده که اینک شمر حسین را می کشد.»
من میانِ دو صف آمدم و جان دادنِ او را دیدم: به خدا قسم،
هیچ کشته ی به خون آغشته را نیکوتر و درخشنده روی تر از وی ندیدم ...
تابِ رخسار و زیباییِ هیئتِ او اندیشه ی قتلِ وی را از یادِ من ببرد.
شربتی آب می خواست. شنیدم مردی گفت:"
آب نخواهی نوشید تا به جهنم بروی و از آبِ آنجا بنوشی."
حسین را شنیدم گفت:"من نزد جدّ خویش روم و از آب غیر آسِن بنوشم
و از آن چه شما با من کردید بدو شکایت کنم."
همه خشمگین شدند _ که گویی خداوند در دلِ آن ها رحمت نیافریده بود.
من گفتم:"به خدا قسم، دیگر در هیچ کار با شما شریک نشوم."
.
شمر سرِ حسین را جدا کرد و به خولی سپرد.
سنان نیزه بر پشتِ حسین زد که از سینه ی بی کینه اش سر زد.
چون نیزه را بیرون کشید، روحِ حسین به اعلی علّیّین رسید.
.
گردی سخت سیاه و تاریک برخاست و بادی سرخ وزید که هیچ چیز پیدا نبود
آسمان سرخ گردید و آفتاب بگرفت _ چنان که ستارگان در روز دیده شدند.
هیچ سنگی را برنداشتند، مگر زیرِ آن خونِ سرخِ تازه بود.
مردم پنداشتند عذاب فرود آمد.
کسی در لشکر آمد و فریاد میزد. او را از فریاد منع کردند.
گفت:"چگونه فریاد نزنم و حال آنکه می بینم رسولِ خدا را ایستاده،
نگاه به زمین می کند و جنگِ شما را می نگرد. و من می ترسم
بر اهلِ زمین نفرین کند و من با آنها هلاک شوم."
آنها با یکدیگر گفتند "دیوانه است"
او جبرئیل بود.
.
و جمعه بود، دهمِ محرّمِ سالِ شصت ویکم، مابینِ نمازِ ظهر و عصر.
و حسین پنجاه و هشت سال داشت.
.
.
.
.
"کتابِ آه"
بازخوانی مقتل حسین ابن علی علیهما السّلام
این کتاب "بازخوانده"ی ترجمه ی فارسی نَفَسُ المَهموم است،
شامل وقایعِ پس از بیعت مردم با یزیدابن معاویه تا بازگشتنِ خاندانِ
حضرتِ حسین ابن علی _ بی او _ به مدینه.
انتشارات جام طهور/ویرایش یاسین حجازی
...همزمان با شروع ماه محرم اقدام به برگزاری نمایشگاه کتاب های عاشورایی تحت عنوان بوی سییب با 20 درصد تخفیف کرده است.
دوستان می توانند نسبت به خرید و سفارش پستی کتاب اقدام کنند. اسامی کتب عرضه شده در لینک زیر موجود می باشد: :
سلام...
دهه محرم امسال قرار شده هر شب همراه با تعدادی از دوستان اهل مطالعه در یکی از هیات های مذهبی سطح شهر حاضر بشیم و قبل از شروع مراسم سخنرانی و عزادری کتابی با موضوع محرم ،عاشورا ، امام حسین علیه السلام و...به حاضرین معرفی کنیم.
آن هم در چند دقیقه کوتاه.
امیدورایم که این طرح عملی بشه جون فکر می کنیم به پربارتر شدن جلسات عزاداری کمک میکنه ومیشه کتاب های خوبی آن هم به طور مستقیم به مردم معرفی کرد و ....
خواستیم به بقیه دوستان اهل کتاب هم این پیشنهاد رو بدیم....
اگه برای بهتر اجرا شدن این طرح نظری دارید حتما حتما بگید.
وضمنا
دهه محرم امسال این هیئت با معرفی کتاب فعال خواهد بود.مطمئن هستیم دوستان اهل مطالعه و اعضای هیئت ما رو در معرفی کتاب یاری می کنن.
منتظریم...
یا علی
معرفی کتاب توسط وبلاگ (سابق) ... این روزها
«عشق زیر روسری»، از دسته آن کتاب هایی ست که قبل از خواندن نباید هیچ قضاوتی در مورد آن داشت.
داستان دختری اروپایی که با هیجان و شگفتی بالایی از دوران 19 تا 25 سالگی خود و خواستگارانی که در این مدت با آن ها سر و کله زده است، می نویسد.
«شلینا» فقط یک راوی نیست. در کنار هر ماجرا از عقیده و باور و ایده آل هایش هم گفته است و مخاطبانش را در تجربه های دختران مسلمان اروپایی شریک کرده است.
اعتماد به نفس و امیدواری شلینا و همراهی صمیمانه خانواده اش با او،روایت های جالبی را کنار هم چیده است که وادارتان می کند تا پایان کتاب همراه شلینا باشید.
راوی کتاب، شخصیتی ست که روحیه جست و جو گری و جسارتش به او اجازه می دهد همه ی راه های انتخاب همسر، از قرار ملاقات های آشنایی تا وبگاه های همسریابی و حتی خواستگاری دختر از پسر را محک بزند و نهایتا عشق را از جایی که تصورش را نمی کرده پیدا کند!
تجربه های زندگی در کشوری غربی و رویدادهایی چون حادثه 11 سپتامبر،سفر معنوی حج و فعالیت های شغلی شلینا از جمله فراز و فرودهای کتاب عشق زیر روسری هستند.
با هم بخشی از این کتاب را ورق می زنیم:
چشمانم خیس شد و اشک ها روی گونه هایم غلتیدند. دست هایم را بلند کردم، هردوتا را. خدا بالا نبود،هیچ جای خاصی نبود. ولی دست های من ناخودآگاه به عرض حال و تضرع به طرف بالا بلند شد: «من واقعا می خواهم ازدواج کنم، شوهر داشته باشم، سامان بگیرم، خودت نگفتی ازدواج نصف دین را کامل می کند؟ خیلی وحشتناک است که مجبورم هفته به هفته این روال را با همه ی این آدم های عجیب و غریب ادامه بدهم. چرا زودتر کسی را نمی فرستی که عاشقم باشد و من را به تو نزدیک کند؟ من فقط می خواهم زندگی ام سامان بگیرد»؛ گله کردم!
زندگی ام گیر کرده بود؛ مدرسه:تیک. دانشگاه:تیک.شغل:تیک.سفر:تیک.شوهر: یک مربع خالی گنده. واقعا گیر کرده بودم. نمی توانستم جلو بروم. خدا داشت به من می آموخت تا در انتظار چیزی که نیاز دارم به حد کافی شکیبا باشم؟ یا خودم نمی گذاشتم خودم زندگی ام را بکنم؟ اگر باید زندگی را در آغوش می گرفتم، خودم را وقف بالیدن روحم می کردم، چیزهای تازه را تجربه می کردم و برای دنیای بهتری کار می کردم، آن وقت عشقم می رسید؟چه درسی را باید فرا می گرفتم؟...
کتاب 336 صفحه ای «عشق زیر روسری» به قلم «شلینا زهرا جان محمد» تالیف شده و ترجمه آن را«محسن بدره» بر عهده داشته است.
انتشارات «آرما»، در سال 93، این کتاب را در 1000 نسخه و با قیمت 13000 تومان روانه بازار کرده است.
پ.ن:
1. تابستان امسال، فرصتی فراهم شد تا با محسن بدره مترجم این کتاب گفت و گویی داشته باشیم و انگیزه اصلی وی از ترجمه کتاب های «عشق زیر زیر روسری»، «بهم میاد؟» و « مسجد پروانه» را جویا شویم. این گفت و گو را از همین وبلاگ دنبال کنید.
2. «زیر هر روسری چشمه ای از عشق می جوشد» عنوان نقدی ست که به تازگی بر این کتاب نوشته ام. اگر مقبول افتاد ،من را از نظرات و راهنمایی هایتان بی نصیب نگذارید.
http://matnbook.ir/article/311
معرفی کتاب توسط وبلاگ (سابق) ... این روزها
...
وقتی «عشق زیر روسری» در «مسجد پروانه» به بار مینشیند
معرفی کتاب توسط وبلاگ...زلال حکمت
...
معرفی کتاب توسط وبلاگ...فجر کلیپ
مولف : استاد علیرضا پناهیان
معرفی کتاب توسط وبلاگ...یک سبد سیب
خود تو قایم نکن، باهات خیلی کار دارم امشب، خواب نیستی، می دونم که خواب نیستی. خود تو نزن به خواب، بیا بالا، اگه بخوابی من به کی بگم این همه حرفو؟ با کی دردِدل کنم؟
ببین! من همیشه حرفهامو به تو می زدم، همیشه ی همیشه که نه، از وقتی که پیدات کردم، از وقتی که اومدی اینجا، از وقتی که فهمیدم به حرفهام گوش می دی.
حالا هم می دونم غصه داری، غم داری، ولی من اگه با تو حرف نزنم با کی حرف بزنم؟ به تو اگه نگم به کی بگم؟
مامان؟ مامان خودش آنقدر الان ناراحته که حوصله شنیدن حرفهای منو نداره. می دونم که نداره، به سؤالهام جواب درست و حسابی نمی ده، چه برسه که بخواد بشینه و حرفها مو گوش بکنه.
تازه، شایدم الان خوابیده باشه، یا خودشو به خواب زده باشه که منو خواب کنه. مامان حتی حاضر نیست جلوی من گریه کنه، چشمهاش سرخه سرخه ها ولی وقتی ازش می پرسم، گریه کردی می گه نه، به خیالش من نمی فهمم.
خب اگه اوون جلوی من گریه کنه منم می تونم هر چه گریه دارم بکنم، می گن آدم گریه کنه راحت تر می شه، ولی نمی کنه که، آنقدر نمی کنه تا دو تائیمون دق کنیم بمیریم.
می دونستم که به حرفم گوش می دی، می دونستم که نمی خوابی.
امروز من تو رو از خواب بیدار کردم. هوا تاریک و روشن بود، تو و مامانت ته حوض گرفته بودین خوابیده بودین. راحتِ راحت. اصلاً انگار نه انگار که قراره امروز کسی بیاد.
نمی خواستم یهویی از خواب بپرین که ناراحت بشین. می خواستم ادای بابارو در بیاورم.
- شیوا جون! شیوا جون! دخترکم! بلند شو بابا جون! من دارم می رم سرِ کار، دیگه تا شب منو نمی بینی ها.
گفتم:
معرفی کتاب توسط وبلاگ...ذره
به مناسبت رحلت آیت الله طالقانی ره:
امام روح الله ره به او لقب ابوذر انقلاب را داد....
این کتاب به خوبی می تواند به این سوال جواب دهد که چرا امام خمینی ره به ایشان این لقب را دادند؟
سید محمود طالقانی در 93 صفحه حاصل تلاش مینا چوپانی است.جوانی است که متولد 1368 می باشد.
با خواندن این کتاب به طور فشرده و جذاب با زندگانی سید محمود طالقانی و در اصل تاریخ مبارزاتی انقلاب بیشتر آشنا می شویم. کتاب حکایت هایی واقعی دارد که جاهای دیگر نخوانده ایم.
خوبی کتاب های دانشجویی ارزان بودن،کوچک بودن و خلاصه بودن آنهاست.این کتاب هم همین ویژگی ها را دارد.
قسمتی از صفحه 64 کتاب:
روز آزادی آقا،جمعیت گسترده ای برای استقبال آمده بودند.به روایتی بیش از 250هزار نفر از مردم تهران از استاد و دانشجو گرفته تا بازاری و روحانی برای دیدار آمدند.وقتی خبر آزادی پخش شد،بازار را تعطیل کردند.مسیر سبزه میدان تا منزل طالقانی مسدود شده بود...
وقتی خبر استقبال گسترده ی مردم از آزادی طالقانی به گوش شاه رسید،او با استیصال گفت:
من گیج شده ام و نمیدانم چه کنم؟آزاد می کنم این طور می شود؟می گیرم آن طور می شود.سید حسن مدرس اسباب نارحتی پدرم شد و سید محمود طالقانی اسباب نارحتی من!
.
پیشنهاد و انتقادی درباره کتاب:
اگر آنجایی که در کتاب نقل خاطره ای می شود نام گوینده آن خاطره ذکر شود بر ازرش تحققی کتاب اضافه تر می کند.
کتاب سال شمار زندگانی هم ندارد.چیزی که در دیگر کتاب های کتاب دانشجو درباره شخصیت ها می بینیم.
پ.ن:
*سید محمود طالقانی:
نگاهی به زندگی و زمانه مرحوم آیت الله طالقانی
ناشر کتاب : میراث اهل قلم
معرفی توسط بلاگ....در مسلخ عشق....
-: بسم الله الرحمن الرحیم :-
....
تضادهای درونی نام کتابی است، که از مجموعه چند داستان کوتاه نادر ابراهیمی به چاپ رسیده است. کتابی که دست بنده است، چاپ چهارم، سال 1354، توسط انتشارات آگاه به چاپ رسیده ؛ و وقتی کتاب را می خواندم، کهنه گی و بوی خوش کاغذ قدیمی اش؛ خواندن کتاب را برایم دل چسب کرده بود.
بگذریم...
عناوین داستان هایی که در این کتاب می خوانید:
قصه ای به نام وسائل ارتباط جمعی
مردی در غربت
دعوت به شراب کهنه
در امتداد ارزش ها
روزی که ایمان متولد می شد
تیغی در گلو
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
قسمتی از داستان ِروزی که ایمان متولد می شود:
[لحظه وصل و زیارت انسانی را بیان می کند که 30سال هیچ اعتقادی به خدا و امامانش نداشته]
... من جلوی در بزرگ پیاده می شوم. و می دوم. و به حیاط می روم. و کفش هایم را در می آورم. و به درون صحن می روم. و در آن خلوت؛ و در آن خاموشی، و در زیر آن چلچراغ عظیم روشن، پنجه در چارخانه های ضریح می اندازم. وبه زانو می افتم. وسر بر فلز سرد می سایم. و از خویش جدا می شوم، و جداتر می شوم . وگاه صدای غریب ناله و گریه ام را می شنوم، و صدای شکسته التماس هایم را و دعاهایم را می شنوم. آرام آرام حل می شوم، فرو میروم، یکی می شوم، تمام می شوم، و زانو هایم خمیده تر میشود. و فرو می روم، و پرواز می کنم، ونیستم تا که بنالم، و نیستم تا که التماس کنم، و نیستم تا به شمار آیم...سبکم...خنکم، آرامم...
این کتاب را به کسانی که اهل داستان و تأمل و تفکر بعد از آن هستند، پیشنهاد می کنم.
روحش شاد و یادش گرامی باد
****
برداشت های حقیر از کتاب تضاد های درونی، نادر ابراهیمی:
معرفی کتاب توسط وبلاگ...کوله بار سفر
به جرات می توانم بگویم باهر بار مطالعه این کتاب انرژی تازه ای در رگ هایم جریان پیدا می کند و مطلب جدیدی دستگیرم می شود.این کتاب حقیقتا نوع نگاه بنده به انتظار را برایم روشن کرد و البته تغییر داد.
نکات قوت کتاب:
مستند بودن مطالب،بیان به جا و دلنشین احادیث و آیات مربوط با متن کتاب،توصیف های زیبا و عاشقانه بخش هایی از دعای عهد و استفاده از خاطرات و داستان های زیبا و به جا در متن آن قدر مرا جذب این کتاب کرده است که حتی وقتی برای بار سوم آن را می خواندم حتی از پاورقی های کتاب هم نتوانستم بگذرم.
امیدوارم همه علاقه مندان از خواندن این کتاب زیبا و جامع لذت ببرند.
.
.
.
پ.ن: