هیئت مجازی کتاب

هیئت مجازی کتاب

پیام های کوتاه

بایگانی

آخرین نظرات

  • ۲۷ ارديبهشت ۹۸، ۱۵:۴۵ - پریسا نامجو
    عالی..
  • Cougar

    متن تصویر

  • Lions

    متن تصویر

  • Snowalker

    متن تصویر

  • Howling

    متن تصویر

  • Sunbathing

    متن تصویر

یک لرن مرجع تخخصی وبلاگ نویسان

آخرین مطالب

 معرفی کتاب مهمان وبلاگ روح وریحان...

بخشی از کتاب...

شب بود که وارد خانه شدم. علیرضا پای میز کامپیوتر بود. سلام کردم و گفتم: چه خبر!؟ انگار حواسش به من نبود. فقط به مانیتور نگاه می‌کرد. ساعت را نگاه کرد و گفت: جمله‌ای از یه شهید تمام فکرم رو مشغول کرده. چند ساعت اینجا نشستم. نمی‌تونم بلند بشم.

باتعجب گفتم: چی!؟ وآمدم وکنار او نشستم. گفت: داداش این شهید آوینی رو می‌شناسی!؟

گفتم: آره، سال 72 رفته بود برای فیلمبرداری از فکه، پاش رفت روی مین وشهید شد.

علی گفت: این رو من هم می‌دونم. اما آوینی چه جور آدمی بوده. متن‌هاش رو خواندی؟ صحبت‌هاش رو گوش کردی؟!

گفتم: نه، فقط می‌دونم برنامه روایت فتح رو راه‌اندازی کرد. آدم خیلی با اخلاصی بود. تا زمانی هم که حضرت آقا در تشییع ایشان شرکت نکرده بود کسی او را نمی‌شناخت. حالا مگه چی‌شده؟!

 علیرضا گفت: من عصر تا حالا نشستم پای سی‌دی آوینی. چه جملات عجیبی داره!

اولین جمله‌اش بدنم را لرزاند. نزدیک به پنجاه بار آمدم عقب و دوباره گوش کردم. اصلاً همه جمله را حفظ شدم. اما انگار آوینی با من داره صحبت می‌کنه.

گفتم: کدام جمله رو می‌گی؟! گفت: گوش کن و بعد جمله را پخش کرد:

راه کاروان عشق از میان تاریخ می‌گذرد. هر کس از هر کجا بدین صلا لبیک گوید جزء ملازمان کاروان کربلاست...

 مبادا روزمرگی‌ها شما را از حضور تاریخی خویش غافل سازد.

راست می‌گفت. جمله عجیبی بود. همه جملات شهید آوینی عجیب بود. اما این جمله تمام فکر علیرضا را مشغول کرده بود. گویی این نوای کربلایی او را صدا می‌کرد.

.

.

پ.ن:

*همسفر شهدا کاری از گروه فرهنگی ابراهیم هادی،زندگینامه و دست نوشته ها و خاطراتی از طلبه بسیجی سید علیرضا مصطفوی است که  در تابستان 88 وپس ار بازگشت از مناطق عملیاتی جنوب برای همیشه به یاران شهیدش پیوست.
*تازه به دنیا آمده بود که جنگ به پایان رسید. سالها بعد وارد بسیج شد و پایگاه را متحول کرد. مسئول فرهنگی شد و فرهنگ محله را تغییر داد. شهدا را ندیده بود اما آنها را خوب می شناخت. طلبه ای سخت کوش و مداحی دلسوخته بود. مطیع ولایت بود. کلام رهبر برای او فصل الخطاب بود. تابستان هشتادو هشت و در آخرین سفر راهیان نور گفت: زمان پرواز رسیده، این آخرین سفر من است! از سفر که برگشت، شهدا به استقبالش آمدند. سید علیرضا مصطفوی به سفر دیگری رفت. همراه با شهدا، برای همیشه

 

*بعد از فوتش مادر محترمش دست نوشته هاشو میبرن خدمت رهبر و ایشون در جواب می فرمایند:

 "خداوند سکینه و سلام برقلب آن مادر دلسوخته و رحمت بی منتها به روح آن جوان صالح عطا فرماید"

 

*اینجا

 

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۲ ، ۰۰:۰۱


 معرفی کتاب مهمان وبلاگ یک سبد سیب...

مجموعه ۱۰ جلدی «قصه کربلا»

به آن گروه از خوانندگان ادبیات عاشورایی که علاقه‌مند به مطالعه آثاری با موضوع واقعه عاشورا هستندو دوست دارند حکایت‌های عاشورایی را در قالب داستان‌های کوتاه مطالعه کنند، توصیه می‌شود.

مجموعه 10 جلدی «قصه کربلا» کاری متفاوت در حوزه داستان نویسی معاصر درباره واقعه عاشورا است که با گزینش وقایع تاثیرگذار از رویداد بزرگ تاریخ شیعه به روایت گوشه هایی از آن واقعه پرداخته است.قزلی برای هر یک از جلدهای این مجموعه عناوین جداگانه‌ای را انتخاب کرده که در مجموع، فصول ده گانه ای را تشکیل می دهند. «قصه‌ای در ده فصل منفصل و متصل» او علاوه بر مقدمه مشرکی که در ابتدای کتاب ها آمده، برای هر جلد از این مجموعه، مقدمه جداگانه ای هم نوشته که در آن ها، راجع به شخصیت یا موضوع محوری آن کتاب(فصل) توضیح داده است.

قصه کربلا ؛ فصل امام 

قصه کربلا ؛ فصل علم دار 

قصه کربلا ؛ فصل پیامبر دوباره 

قصه کربلا ؛فصل صبر 

قصه کربلا ؛ فصل کوفه 

قصه کربلا ؛ فصل یاران

قصه کربلا ؛ فصل دشمنان 

قصه کربلا ، فصل اسارت 

قصه کربلا ؛ فصل انتقام 

قصه کربلا ؛ فصل عاشقی 

آخرین فصل این مجموعه «فصل عاشقی»است؛ فصلی که در آن مناسبات عقلی و عرفی و شرعی مراعات می شود ولی روابط جنس دیگری دارد؛ جنسی لطیف و روشن. در این روایت روابط بین یاران با هم، یاران با امام، امام با اهل حرم و همه با خدا بر اساس عشق است. 

بریده هایی از فصل عاشقی :

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۲ ، ۰۰:۰۱
 معرفی کتاب مهمان وبلاگ چراغ....
حتی توی این عصر هم کمتر کسی وجود دارد که لااقل نام ِ "سید مرتضی آوینی" را نشنیده باشد.
سید مرتضا با نام مستعار "کامران آوینی"،به قول خودش سالهای سال در یکی از دانشکده های هنری درس خوانده، به شبهای شعر و گالری های نقاشی رفته، موسیقی کلاسیک گوش داده، و به قول همسرش تقریبا تمام آثار فلسفی و هنری پیش از انقلاب را خوانده و زندگی کرده بود؛
تا اینکه امام آمد و انقلاب شد و کامران آوینی خودش، اشعار و آثارش را به آتش کشید و سید مرتضای آوینی را از اعماق وجودش بیرون کشید؛ سبیل نیچه ای، ریش پرفسوری و لباسهای مد روز جایشان را به ریش حزب الهی و یک اورکت خاکستری و بلوز پاکستانی دادند و تنها چیزهایی که از مرتضای قبل از انقلاب در او باقی ماند همان حقیقت طلبی، آرمان خواهی، جرات مندی و صداقت ذاتی اش بود.
 
سید شهیدان اهل قلم  به سبب آثار مکتوب و غیرمکتوبش، در بین فرهنگی ها و کتابخوان ها شناخته شده تر از سایر شهداست. او متفکرِ شهیدی ست  که درباره اش به نسبت زیاد گفته و نوشته اند. این کتاب هم برای آنهایی خوب است که مثل من دوست دارند بیشتر درموردش بدانند و بخوانند.
قسمتهایی از کتاب:
"درمقابل نابسامانی های فرهنگی معتقد بود که باید کاملا ایستاد و اولا با تحقیق و پژوهش(به شکل علمی) مسائل را شناخت و در عین حال به حاشیه نرفت و فعالانه در صحنه بود و عمل کرد....همیشه متحول و در تکامل بود...کاملا به وضع موجود معترض بود و با کسی هم تعارف نداشت و محکم حرفش را می گفت و می نوشت و نوشته هایش تاثیرگذار بود." ص 91
"در برابر حقایق گرفتار دوست و رفیق و جناح نبود". ص 71
"تنها سردبیر مجله ای بود که دیدم ظرفیت داشت مطلب یا مقاله ای را از دشمن قسم خورده اش بگیرد و بدون هیچ تصرفی به چاپ برساند. تنها سردبیری بود که نه ملاحظه منافع خود را کرد، نه مرید جمع کرد، نه نان قرض داد، نه غم حفظ مجله اش را داشت و نه حتی رسما وارد جامعه مطبوعاتی شد". ص66
"مرتضی تا ساعت دو شب مطالعه می کرد.بعد بیرون می رفت و تا نماز صبح گریه می کرد. بعد بچه ها را برای نماز صبح بیدار می کرد. بعد از نماز هم که می خواست بخوابد اصغر و مرتضی و سایرین شلوغ می کردند. مرتضی فقط دو ساعت می خوابید، صبح که بلند می شد مثل فرشته بود. اگر گریه های شب را از او می گرفتند دق می کرد." ص57
 
مشخصات کتاب:
شهید فرهنگ(شهید سید مرتضی آوینی در آینه خاطرات).
دفتر نشر معارف.
چاپ اول:بهار 1392.
 180 صفحه.
قیمت:4200 تومان
۱۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۲ ، ۲۲:۰۰

مهمان معرفی کتاب توسط وبلاگ  در مسلخ عشق جز نکو را نکشند.....

مگیل کتاب طنزی با موضوع دفاع مقدس است که به تحریر محسن مطلق از سوره مهر منتشر شده است؛ قبل از شروع مگیل رغبتی به خواندنش نداشتم اما وقتی صفحه اول و دوم و... را خواندم اتفاقاتی که برای رسول می افتاد مرا بیشتر مشتاق کرد تا ببینم سرنوشت مگیل و رسول چه می شود

مگیل نام قاطری است که با چند استر  تسلیحات و تدارکات را به سمت خط مقدم حمل میکردند، که در کمین دشمن قرار می گیرند و از بین چندقاطر و چند نفر همراهشان تنها مگیل ورسول زنده می مانند. اما رسول هم از ناحیه چشم و هم از ناحیه گوش مجروح شده و نه چیزی می بیند و نه چیزی می شنود.

رسول بدبخت چاره ای جز این ندارد که خودش را دست یک قاطر بسپارد و مگیل باید او را به عقب بازگرداند.

در این رمان ماجراهای خنده دارمگیل و همراه بیچاره اش رسول را می خوانید.

 

اندکی از متن کتاب:

یعنی چه بلایی سرم آمده نه چیزی می بینم و نه صدایی می شنوم،کم کم یادم آمد که دشمن از بالای ارتفاع به ما کمین زد. نمی دانم شاید چند ساعت پیش کمین خوردیم.

مأموریت ما بردن وسایل و نیروهای تازه نفس به خط مقدم بود.هفت هشت تا قاطر هم مهمات و ملزومات می آوردند.من و رمضان ته ستون بودیم وهمه اش مسخره بازی در می آورد و می خندید.توی حال و هوای خودمان بودیم که شروع شد......

....خدایا خودم را می سپارم دست تو. معلوم نیست این حیوان زبان نفهم؛ مارا به کجا ببرد خدایا تسلیمم به رضای تو....

 

توصیه می کنم حتما در لیست کتاب هاتون بذارید....

 *زندگی نامه نویسنده

۱۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۲ ، ۰۰:۰۱

به ما هر چیز را چنان نما که هست....

۷ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۲ ، ۰۲:۲۵

مهمان معرفی کتاب توسط وبلاگ هستی....

falekhon.jpg (300×400)
*پشت سر را نگاه می‌کرد. پاهایش می‌لرزید و می‌دید مرگ،این جا مرگ سرسام‌آور است.... *
 
" فال خون" داستان یک سرباز عراقی و مافوقش است که برای دیده بانی و شناسایی اجساد به ارتفاعات غرب ایران به نام هور اعزام می شوند.
این سرباز در طول خدمتش در هراس دائمی از مرگ به سر می برد.
داوود غفارزادگان در تعلیق نگاری داستانی رو دست ندارد و این همان چیزی است  که تا پایان رمان های او یقه ات را می چسبد و رهایت نمی کند . فال خون هم همینطور.
داستان ترس سربازی از مرگ در طول حضورش در جنگ و این امر سرباز ایرانی و عراقی ندارد.
۸ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۲ ، ۰۰:۰۱

این روزها برای هر چیزی و هر کسی فرش قرمز پهن می کنند به جز کتاب های خوب....

۱۳ نظر موافقین ۱۳ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۲ ، ۰۱:۱۳
این هفته...معرفی کتاب توسط وبلاگ سداد...
این کتاب، دفترچه یکی از شهدای جنگ تحمیلی «سعید مرادی»
 در لشکر 17 علی‌بن‌ابی‌طالب‌(ع) است.
 که مسؤل یکی از گروه‌های تفحص شهدا در میدان رزم یافته است.
او در این کتاب از هم‌رزمانش، دوستی‌هایش، صمیمیت و خلوص رزمندگان، شوخی‌ها و خنده‌هایشان، مناجات‌ها و راز و نیازهای خالصانه در تاریکی‌های شب، زیارت امامان معصوم (ع) در خواب و... می‌گوید. همچنین او از نبرد تن‌به‌تن با دشمن، مشاهده صحنه شهادت رزمندگان و آموزش‌هایشان در آب و خاک نیز گفته است.
شهید مرادی در دفترچه‌اش نشانی نوشته و وصیت کرده دفترچه را به یکی از این نشانی ها بفرستند.
حال این دفترچه را علی مؤذنی به صورت کتاب درآورده و در اختیار علاقمندان قرار داده است. این دفترچه خاطرات 6 سال حضور شهید مرادی در جبهه است که به قلم خود او نگاشته شده است.
نه آبی نه خاکی کتابی است که هم خنده ی آدم را در می آورد و در عین حال هم اشکش را...
کتابی فوق العاده زیباست.
هر کدام از بخش های کتاب را که خواستم بنویسم حیفم می آمد که بخش بهتری هم دارد! ولی در آخر بخشی از متن که روی جلد آمده را می نویسم:
"به یابنده: ای که این دفتر چه را پیدا می کنی، اگر مردی، آن را به یکی از نشانیهای زیر برسان، اگر هم مرد نیستی که یک فکری به حال نامردی خودت بکن. سخنی دارم با خودم، من با نوشتن این دفترچه یا اصولا نوشتن خاطرات، به آرزویی پاسخ می دهم که نویسندگی است. حالا اگر نفس پروری است،..."
 یک صفحه عکس....
۲۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۲ ، ۰۰:۰۱

این هفته معرفی کتاب توسط وبلاگ   این روزها ....

تصور کنید دوستی دارید که به او بیشتر از چشم هایتان اعتماد دارید.ظهور و سقوط سلطنت پهلوی: خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست
محرم اسرارتان است و در جریان همه زیر و بم های زندگی شما بوده ؛ از خصوصی ترین و جزئی ترین روابط و حوادث زندگی شما خبر داشته و پشت صحنه های زندگی شما را از حفظ است.
تصور کنید این شخص "حسین فردوست" رئیس دفتر ویژه اطلاعات دوران پهلوی باشد و درست وقتی همه به خط پایان این حکومت رسیده اند، از جزئیات تاریخ پهلوی پرده برداری کند!
از روزهای حکومت رضا خان پهلوی ،روحیات و همسران رضا شاه، جریان کشف حجاب و برکناری اش گرفته تا نحوه کشورداری محمدرضا پهلوی و پشت پرده های دربار و کودتای 28 مرداد.
کتاب دو جلدی "ظهور و سقوط سلطنت پهلوی" مجموعه خاطرات ارتشبد حسین فردوست از سال های سلطنت پهلوی و فسادهای مالی و اخلاقی این حکومت است که به همت انتشارات اطلاعات چاپ و روانه بازار شده است.
کتابی که باب این روزهاست و مطالعه آن در هیاهوی بهمن ماه و ایام پیروزی انقلاب جور دیگری می چسبد.
 
برش هایی از این کتاب:
رضاخان فساد زیادی کرد، از جمله در غصب املاک مردم، به نحوی که با سقوط او مردم نفس حسین فردوست در لباس نظامی

راحتی کشیدند و شادی ها کردند؛ ولی در مقام مقایسه با پسرش باید به او رحمت فرستاد! اطراف رضا و محمدرضا، هردو را حلقه ای از مردم بی وطن احاطه کرده بودند که هیچ انگیزه دیگری جز استفاده از پول آن ها نداشتند. این مردم بی وطن شیوه خاص زندگی خود را داشتند و شب ها پس از این که با ویسکی و شراب لب تر می کردند، با طنازان اروپایی و آمریکایی راز و نیاز می نمودند. این دوران مملو است از سو استفاده های مالی کلان، چه به وسیله اشخاص منتفذ، چه اشخاص نزدیک به محمدرضا و فرح و نخست وزیر و وزراء.

 
*****
او (اشرف) به هیچ چیز بیش از مرد و پول علاقه نداشت و در این راه تا بدانجا رفته بود که علنا سر برادرش (محمدرضا) کلاه می گذاشت. اشرف رسما پول می گرفت و شغل می داد، از وکالت تا وزارت و سفارت، و هیچ ابایی نداشت. سپس دستور می داد که در زمان اشتغالت هرکاری می خواهی بکن و این قدر به من بده!                                                        
اشرف یک قمارباز حرفه ای در حد اعلا بود و قماربازهای حرفه ای را جمع می کرد و وارد محافل خصوصی محمدرضا می نمود.                                                    
(اشرف) قاچاقچی بین المللی بود و به طور مسجل عضو مافیای آمریکاست. او به هرجا که   می رفت در یکی از چمدان هایش هروئین حمل می کرد و کسی هم جرئت نمی کرد آن را بررسی کند.این مسئله توسط بعضی مامورین به من گزارش شد و من نیز به محمدرضا اطلاع دادم که اشرف چنین کاری می کند. محمدرضا به او دستور داد این کار را نکند.همین!
 
 
پ.ن:
*اگر هر فصل از این کتاب را به پایان رساندید و چشمانتان هنوز از این همه سیاه کاری وچپاول و بی بند و باری حکام ایرانی از حدقه بیرون نزده بود، حتما به خودتان شک کنید!
*عکس متن:حسین فردوست در لباس نظامی.
۲۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۲ ، ۰۰:۰۱

چشم انتظار باشی تا خواهر مهربانت از سفربرگردد.

خنده ای به رنگ رنج - 511324

و هنوز مثل ایام کودکی منتظر باشی تا برایت سوغاتی بیاورد.

او هم تو را وهم زمان را خوب می شناسد وبرایت کتاب سوغاتی می آورد.

می داندهیچ چیز به اندازه کتاب گرفتن خوشحالت نمی کند و می داند که بهمن ماه  خواندن کتاب خاطرات  مستند انقلاب خیلی می چسبد.

طرح جلد ساده کتاب تحریکت می کند به ورق زدنش.همان خاطره اول تو را می گیرد.تا الان نشنیده ای...

ماهی

"منوچهری که با یقه باز و چهرهای کریه که یک چیزی هم به گردنش انداخته بود نگاهی به من کرد و گفت:خامنه ای تویی؟گقتم:بله.پرسید :مرا می شناسی؟

گفتم:نه.گفت:من منوچهری هستم.و نگاه کردتا اثرحرفش را درصورتم ببیند.

خیلی چیزها در موردش شنیده بودم و فورا او را شناختم ولی به روی خودم نیاوردم.بعد گفت:

من تو را خوب می شناسم.تو همان کسی هستی که مثل ماهی از دست بازجو لیز می خوری.تک تک کارهای تو چیزی نیست اما مجموعه اش خدا می داند که چیست."

 کتاب را ادامه می دهی و وقتی به خودت می آیی که متن ساده و روان کتاب تو را تا ساعت سه نیمه شب بیدار نگه داشته است.هرچه بیشتر می خوانی بیشتر به  مفهوم طرح جلد کتاب پی می بری.

لب های خندا ن با چشم هایی بخیه شده....

کتاب گلچینی است از 400کتاب و شامل 139 خاطره که در239 صفحه  درکنار هم وبا عکس هایی ردیف شده اند.

خاطرات شخصیت های مبارز با نظرات مختلف سیاسی که بعد از گذراندن زندانشان برای بار دوم در این  کتاب دور هم جمع شده اند.

کتاب طنز تلخی است لطیف و عبرت آموزه....شاید خاطراتی شما را خنده وا دارداما در دلت احساس رنج می کنی چون بیشتر آنها از کسانی نقل شده که درحین شکنجه شدن بوده اند یا پس از آن شکنجه شده اند.

خاطراتش شاید تو را به خنده نیندازد اما روای آن را برای  لحظاتی کوتاه از زنجی که می کشیده رهایی داده است.

این کتاب خوش خوان وبا خاطرات کوتاهش کمکت می کند تابا قاطعیت بیشتری بگویی برای این انقلاب واقعا چه زحمت ها و شکنجه هایی کشیده شده ....

امیدوارم این کتاب در چاپ های بعدی اش کمی ویرایش شده وبانقطه گذاری ابتدا وانتهای جملاتش مشخص تر شود .مسلما  این کتاب با نقل خاطراتی از زنان انقلابی و مبارز آن دوران کامل تر خواهد شد.

در پایان یک خاطره از کتاب همراهی می کند:


« به اتفاق خانواده رفتیم به ملاقات ایشان، حسام (فرزند شهید عراقی) که بچه بود، از پشت میله پرسید : بابا چکار کردید که (شما را) را آورده‌اند اینجا؟ بابا با یک لبخندی جواب داد و گفت: صلوات فرستادم! پاسبان گفت حاجی چرا بچه را منحرف می‌کنی، بگو صلوات بودار فرستادم!».

*لینک

۱۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۲ ، ۰۲:۱۵

سلام...

بهارتون سرشار از کتاب های خوب....سالی پر از کتاب های ناب داشته باشید....

قراره یکشنبه هر هفتههیئت مجازی کتاب به روز بشه....شاید هم زودتر....

۲۱ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۲ ، ۰۰:۰۱

این هفته...معرفی کتاب توسط وبلاگ اندیشه شهید مطهری

نام کتاب: زن منتظر و منتظر پروری

(رسالت های انگیزشی ،شناختی و رفتاری زن منتظر)زن منتظر و منتظر پروری

نویسنده: مریم معین الاسلام - علی غلامی 

خلاصه:

دشواری ها و سختی های دوران آخرالزمان و وضعیت اسف بار زن در دوران معاصر و نیز آنچه از وضعیت زنان در آخرالزمان که مورد اشاره ی روایات قرار گرفته است ،بهترین عامل ایجاد انگیزه در زن منتظر برای خیزش و حرکت به سمت شناخت راههای مصون و سالم ماندن از این وضعیت هولناک است.

زن منتظر برای شناخت رسالت های خویش در عرصه ی فردی،می بایست ابتدا با نگاهی از روی تدبر و دقت ،خداشناسی و هستی شناسی را سرلوحه ی کارهای خویش قراردهد.این مرحله گرچه یکی از اقدامات غیرضروری است ولی در واقع ،ریشه ی بسیاری از مشکلات را می بایست در ضعف بینش نسبت به خدا و هستی جستجو کرد.

پس از این اقدام نوبت به شناخت عظمت و جایگاه انسان می رسد.تنها در پرتو شناخت صحیح از انسان و تدبر در تفاوتهائی که خداوند در زن و مرد طرح ریزی کرده است میتوان به کمال شخصیت انسانی زن منتظر امید داشت.

همچنین زن منتظر می بایست بداند که بر شخصیت و رفتار وی ،اصولی حاکم است که می باید در مواردی که امور با هم تعارض می یابند،با اعمال آن اصول ،آنچه که اصل می گوید را در اولویت قرار دهد.

دین شناسی اقدام بعدی زن منتظر است .وی می بایست ضرورت ،جامعیت،ارکان و سیستم حاکم بر دین را به درستی بشناسد تا بتواند جایگاه حضرت مهدی"عج" را در نظام دین درک کند.

وی در گام آخر دشمنان خویش در مسیر حرکت به سمت جامعه ی مهدوی از جمله شیطان ،نفس اماره و جاهلیت مدرن را به صورت جدی درک کرده و برای محفوظ ماندن از گزند آن برنامه ریزی کند.

زن منتظر زمانی میتواند به رسالت خود در تربیت نسل مهدوی و مقدمه سازی ظهور عمل نماید که اصالت خانواده و نقش همسری و مادری را حفظ نموده و نسبت به فراگیری و عمل به ساز و کارها و مهارت های تربیت خانواده ای مهدوی،کوشا باشد.

مطالعه این اثر مفید را به همه مهدی پژوهان، به ویژه بانوان مهدوی توصیه می نماییم.

 

 

۹ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۲ ، ۰۰:۰۱

 
مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی در قیصریه‌ی نجف، نماینده‌ی انگلیس را دیده بود که نسخه‌های خطی و چاپی نایاب را جست‌وجو می‌کند و می‌خرد، همین او را مصمم کرده بود که این گنجینه‌ها را نجات دهد. روایت محمود مرعشی فرزند آیت‌الله نجفی مرعشی را بخوانید درباره‌ی سال‌هایی که با زحمت زیاد کتاب‌های خطی را جمع می‌کرد تا سومین کتاب‌خانه‌ی بزرگ جهان اسلام آرام شکل گیرد.
۹ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۲ ، ۰۷:۰۰

معرفی کتاب :

مباحثی که وحید ملتجی در این کتاب مطرح می‌کند، عبارتند از مدیریت هیات، مناسک آیینی و عزاداری تا اوقات فراغت، رسانه و سینما؛ و همه موضوعات مهمی که در حوزه برنامه ریزی، سیاست گذاری و مدیریت فرهنگی نقش اساسی دارند.
وقتی جوانانی می‌پرسند می خواهیم کار فرهنگی بکنیم، چه بخوانیم؟ این کتاب یکی از آثاری است که می شود به دست آنها داد و مطمئن بود چیزی از آن خواهند آموخت.
بخشی از کتاب:
مهندسی فرهنگی چیست و کیلویی چند است؟
البته قبول دارم که به جنس و فروشنده و کشور تولید کننده بر می گردد و برای همین است که هنوز نمی دانیم اوضاع چه جوری است و چه باید کرد و همینطور مشغول فعالیت و دور زدن هستیم. امید که سرمان گیج نرود!
 
کتابی جذاب و خواندیست....

حتما توصیه می کنم.

این هفته مهمان  معرفی کتاب  توسط  وبلاگ  سداد....بودیم.

*لینک

۲۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۲ ، ۰۰:۰۱

 سلام.

17 ربیع لاول است وعید ولادت.آنچه برای هدیه کردن داشتم معرفی  کتابی است درباره پیامبر رحمت ومهربانی حضرت محمد صلوات الله علیه. امیدارم مورد قبول قرار گیرد.اما بدون مقدمه اضافی ....

...کتاب را که باز کنید. می بینید حسین سیدی در بخش اشاره کتابش آورده؛بیش از 9 ماه  لابه لای 500 کتاب به دنبال مطالبی درباره پیامبر گرامی بوده است.

همین تلاش  او باعث شد تا این کتاب ،برنده کتاب سال حوزه علمیه قم شود.

متن و نثر کتاب ساده و روان، با جملات کوتاه،واز همه مهمتر مستند به منابع  معتبر شیعی و اهل سنت است.

کتاب چکیده کامل و متنوعی است از همه آنچه که باید درباره پیامبر صلوات الله علیه بدانیم و بسیار آموزنده است برای آنانی که به دنبال سبک زندگی اسلامی هستند. 

چند جمله ای مهمان این کتاب باشیم....

*راه رفتن 

با یارانش که راه می‌‌رفت، اصحاب پیشاپیش او می‌رفتند و او در پیِ آن‌ها. می‌فرمود: پشت سرم را برای فرشتگان بگذارید.
خوشش نمی‌آمد دیگران پشت سرش حرکت کنند؛ اما دو طرف او راه می‌رفتند.چون راه می‌رفت، به این طرف و آن طرف نگاه نمی‌کرد.
وقتی راه می‌رفت، گام‌هایش را محکم از زمین برمی‌داشت ‍...

*حق‌گرایی 

۱۶ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۲ ، ۰۱:۴۸

چهار صفحه کتاب....

*هر بار که می رفت آدم های تازه ای با خودش می برد. می نشست وسط بیابان ،کنار قبر ،سلام می داد به همه ی انبیاء ، خودش را می انداخت روی قبر ، سلام می کرد ... گریه می کرد ... گریه می کرد ...

می گفت:"قبر جدم علی بن ابی طالب است . باید همه این جا را بشناسند و بیایند زیارت . "تا آن زمان قبر جدّش مخفی بود .

.....

*پرسید : " مادوست تان داریم. برای همین بچه هایمان را به نام شما و پدرانتان می گذاریم. آیا سودی برای ما دارد؟"

جواب داد : "بله به خدا قسم! هل الدین إلا الحب؟"

 .....

*سفیان صوری، صوفی معروف آمد پیش امام

ـ سفیان! تو که تحت تعقیب هستی و می دانی که جاسوسان حکومت هم مراقب من هستند، اینجا چکار داری؟

خدمت رسیدم نصیحتی بکنید.

ـ هروقت نعمت خدابرایت زیاد شد، سجده کن و شکر. هروقت هم که روزیت کم می شود، استغفار کن و توبه. هروقت هم برای چیزی غصه دارشدی بگو: لاحول و لا قوه الاّ بالله العلی العظیم.

.....

 *کلافه شده بود منصور .مگس دور سرش می چرخید ، روی سر وصورتش ، کنار گوشش وز وز می کرد . با درماندگی از امام پرسید : " اصلا این مگس را خدا برای چی آفریده ؟"

امام لبخند زد ، گفت :"تا تکبر ستم گران را بشکند و خوارشان کند."

 

*لینک

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۲ ، ۰۰:۰۷

با سلام....

این وبلاگ به منظور ترویج فرهنگ کتاب و کتاب خوانی راه اندازی شده است و فقط به موضوع کتاب می پردازد.

 منتظر حضورتان در این هیئت به منظور رونق هر چه بییشتر کتاب و کتابخوانی هستیم.

 اولین مطالب این وبلاگ مصادف با 17 ربیع الاول و روز ولادت پیامبر اکرم صلی الله  علیه و آله و سلم  و شیخ الائمه امام صادق علیه السلام منتشر شد.

.

.

.

  اما یک سوال....رهبر  کتاب خوان حرفه ای است.شما چطور؟

۳۷ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۲ ، ۱۵:۵۸