پنج شنبه فیروزه ای
معرفی توسط ...وبلاگ (سابق): این روزها
بعضی کتاب ها آدم را با خودشان درگیر می کنند. مثل سریال های چندقسمتی، که وادارتان می کنند هر هفته زل بزنید به صفحه تلویزیون و منتظر ادامه ی ماجرا باشید.
لابد توی دلتان بعضی شخصیت ها را تحسین می کنید، با خیلی ها همذات پنداری می کنید، دلتان می خواهد شخصیتتان را به خیلی هاشان نزدیک کنید و احتمالا به بعضی شخصیت ها عمیقا فحش می دهید و دلتان می خواهد تا آخر فیلم یک بلایی از آسمان برایشان نازل شود و از ماجرای داستان کنار بروند.
"پنج شنبه فیروزه ای" درست همین حس و حال را به آدم منتقل می کند.
با اینکه داستان در فضای معنوی حرم امام رضا (علیه السلام) پیش می رود و اتفاقا لحظه های آرام بخش کتاب همین توصیف های حرم و انس با حضرت است اما اتفاقات و شخصیت هایی هم هستند که تا آخر ماجرا شما را حرص بدهند! کارکترهایی که با اینکه می دانید تا پایان داستان اتفاقات خوشی در انتظار آن ها نیست و شاید هم توی دلتان به حالشان تاسف بخورید اما مصممید داستان را دنبال کنید تا به یقین برسید حدستان درست بوده! هرچند مخاطب اصلی کتاب جوانان هستند و این فراز و فرودها، دل دادن ها و به سرانجام نرسیدن ها و بقیه روایت های کتاب اقتضای سن آن هاست و توجیه خوبی برای علت رخ دادنشان!
"سارا عرفانی" نویسنده رمان "پنج شنبه فیروزه ای" این اثر را در چهارسال به رشته تحریر در آورده و انتشارات "نیستان" نشر آن را عهده دار بوده است. کتاب در 373 صفحه و با قطع رقعی به بازار رسیده است و مخاطب اصلی آن قشر جوان بالاخص دانشجویان می باشند. چاپ دوم این کتاب با قیمت 22000 تومان آماده فروش شده است.
بخش هایی از این کتاب:
... غزاله اصرار دارد تمام اتفاقاتی را که به هردومان مربوط می شود با جزئیاتش بنویسم. قرار شده خودش هم بنویسد. می خواهد یک روزی همه نوشته ها را کنار هم بگذارد و چاپ کند.
نمی دانم می شود یا نه!
به نظر من که خیلی چیزها را نمی شود گفت، نمی شود نوشت. فقط در لحظه ای که آن اتفاق را زندگی می کنی، می فهمی چه خبر است. بعدها هرچه تلاش کنی برای کسی بگویی تا بفهمد نمی شود.
*****
انگار که فکرم را خوانده باشد، می گوید: "نه، واقعا می خوام بدونم...چه هدفی دارید از این زجر دادن خودتون؟" دور تا دور زخم روی دستش را خرت خرت می خاراند.
سرم را پایین می اندازم. می گویم: " ببین صدف خانوم! احتمالا توی این دو، سه روزه منو شناختی دیگه، بلد نیستم نصیحت کنم حتی اگه کسی ازم سوالی بپرسه. همین قدر بهت بگم که آدما توی این سختی ها رشد می کنن. هرچی هدف بزرگ تر باشه، سختی هاش بیشتر، وگرنه مام بلدیم اون جوری که عشقمون می کشه رفتار کنیم. خیلی م بی عرضه و بی دست و پا نیستیم!" خیلی سعی می کنم با آرامش حرفم را بزنم، اما حسابی حرصم گرفته.
از سارا عرفانی،«لبخند مسیح» رو خوانده بودم. ان شالله این کاتب هم در نوبت قرار می گیرد.