هیئت مجازی کتاب

هیئت مجازی کتاب

پیام های کوتاه

بایگانی

آخرین نظرات

  • ۲۷ ارديبهشت ۹۸، ۱۵:۴۵ - پریسا نامجو
    عالی..
  • Cougar

    متن تصویر

  • Lions

    متن تصویر

  • Snowalker

    متن تصویر

  • Howling

    متن تصویر

  • Sunbathing

    متن تصویر

یک لرن مرجع تخخصی وبلاگ نویسان

يكشنبه, ۷ دی ۱۳۹۳، ۱۲:۰۱ ق.ظ

۷

نامیرا...

يكشنبه, ۷ دی ۱۳۹۳، ۱۲:۰۱ ق.ظ
اولین بار اسم کتاب «نامیرا» را در سال 88 شنیدم. شاید اوایل، با دیدن قیمت کتاب دست و دلم می لرزید. اما تعریف و تمجید ها، مخصوصا آن جمله «هر کسی می‌خواهد فتنه‌ی اخیر را بشناسد، این کتاب را بخواند» مقام معظم رهبری وادارم کرد که شروع به خواندن این کتاب کنم.
از لحظات اول مطالعه کتاب به دنبال شخصیتی به نام نامیرا بودم!! تصورم این بود که کتاب باید سرگذشت شخص یا اسطوره ای به نام نامیرا باشد، اما هرچقدر جلوتر رفتم فهمیدم نامیرا لقبی ست برای جوانمردان این کتاب که با بصیرت و درایت به موقع ‌شان نام خود را در تاریخ ماندگار کرده اند.
داستان هرچقدر به بخش های پایانی نزدیک می شود جذاب تر می شود. در سراسر کتاب دو شخصیت «ربیع» و «عبدالله» و زیر و بم های آن ها جذابیت خاصی  به داستان بخشیده اند. صادق کرمیار نویسنده این کتاب با خلاقیت قابل ستایشی شخصیت های مسلم بن عقیل، هانی، ابن زیاد و ...را در کنار هم چیده.
داستان آن قدر ملموس پیش می رود که صفحه آخر را با بغض و اشک ببندید و به حال صحابه ی بصیر و باوفای حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) غبطه بخورید.
بخشی از این کتاب:
...خواست برود. لختی مکث کرد و دوباره رو به عبدالله برگشت و گفت:
«و اما من! هرگز برای امام خویش تکلیف معین نمی کنم، که تکلیف خود را از حسین می پرسم. و من حسین را نه فقط برای خلافت، که برای هدایت می خواهم. و من...حسین را برای دنیای خویش نمی خواهم، که دنیای خود را برای حسین می خواهم. آیا بعد از حسین کسی را می شناسی که من جانم را فدایش کنم؟»
و رفت. عبدالله مات ماند. وقتی مرد دور شد، عبدالله لحظه ای به خود آمد. برگشت و اسب خویش را آورد و مرد را صدا زد:
«صبرکن، تنها و بی مرکب هرگز به کوفه نمی رسی!»
مرد ایستاد و افسار اسب را گرفت و گفت:
«بهای اسب چقدر است؟»
«دانستن نام تو!»
مرد سوار بر اسب شد:
«من قیس بن مسهر صیداوی هستم، فرستاده ی حسین بن علی!»
و تاخت. عبدالله مانند کسی که گویی سال ها در گمراهی بوده و تازه راه هدایت را یافته بود، به زانو نشست و سرش را میان دست ها گرفت.  (نامیرا- صفحه 302)
 
پ.ن:
نویسنده:
صادق کرمیار
ناشر: کتاب نیستان
سال نشر: 1381
تعداد صفحات:336
قیمت: (چاپ یازدهم) 16000 تومان
 

نظرات  (۷)

سلام ما همون گروه زندگی به سبک ایمان هستیم شما توی طرح زیارت عاشورا شرکت کرده بودید حالا هم ی برانامه ی جدید داریم
توی وب منتظرتون هستیم
مسابقه
جایزه...
graybud.blog.ir
سلام
با مطلب "سوال" به روزم.
شماهم دعوتید.

پاسخ:
سلام...
۰۸ دی ۹۳ ، ۱۰:۴۱ شمیم مهدی
سلام
این کتاب رو قبل از این خیلی تبلیغش رو بکنن خوندم.
جزو کتابایی بود که واقعا ارزش خوندن و البته پول خرج کردنو داشت.
پاسخ:
سلام
باهاتون کاملا موافقیم...ممنون که سر زدید
به قول امام خامنه ای وقتی می خواید یک سری وسیله رو خریداری کنید،خرید کتاب رو در اولویت قرار بدید(نقل به مضمون بود)
پاسخ:
ممنون...
اما متاسفانه خیلی ها تا الان گوش ندادن....
سلام
تشکر از شما به خاطر ارسال مطلبتان به سایت "حرف تو"
" «نامیرا» شویم "
با آدرس: http://harfeto.ir/?q=node/38200
در این سایت انتشار یافت.
چشم به راه مطالب خوب شما هستیم.
هدیه سایت "حرف تو" به شما:
"امام علی (علیه‌السّلام): لغزش دوست خود را برای زمان یورش دشمنت تحمّل کن."
یا علی
سلام
 بعد تموم شدنش  ناخواسته گریه میکردم
زیبا بود
بسیار کتاب عالی بود
نباید خوندنشو از دست داد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">