و آنکه دیرتر آمد ...
کتاب حاضربر مبنای یک از وقایعی که در کتاب نجم الثاقب ثبت شده است ، باموضوع ملاقات یکی از بنده های خوب خدا با حضرت صاحبمان عج و عنایت و توجه ویژه حضرت به شیعیانشان ، به صورت داستانی بلند توسط مرکز مطالعات و تحقیقات حضرت صاحب الزمان عج وابسته به مسجد مقدس جمکران و به قلم خانم الهه بهشتی به رشته تحریر در آمده است .
خودم نوشت :
این کتاب اول بار توسط یک دوست جان ِ عزیز ، به عنوان هدیه سال نو به من بخشیده شد . و شد رزق معنوی سال92 من ...
وقتی می خواست کتاب را هدیه بدهد ، کلی خواهش که کتاب را حتما روز جمعه ، نزدیک های غروب و حتی با وضو بخوان و بین خواندن هم وقفه نیانداز و خلاصه با حواس جمع به کتاب دل بده !
مات مانده بودم ، موضوع را نگفت ، نمی دانستم قرار است چه اتفاقی بیفتد ، تا برسم خانه و جمعه بشود چقدر طول کشید انگار...
جمعه آمد و نشستم پای کتاب ؛
نمیدانم چند دقیقه طول کشید تا خواندنش تمام شد ، خواندنی که روح دل مرده مرا زنده کرد و به گمانم دعای تحویل سال بود که داشت محقق می شد ...
آن روز کتاب ، دست به دست بین اهل خانه چرخید و همچون من چشم هاشان را خیس اشک کرد و فکر می کنم باز همچون من تکانشان داد ...
بعد از آن طاقت نیاوردم که این حس نگفتنی فقط برای من باشد و چون عاجز بودم از توصیفش ، پس بهترین کار خرید کتاب بود و هدیه به دوستان و دیگران . چند ماه بعد هم به عنوان هدیه فرهنگی مراسم اعتکاف مسجدمان چندصدتایش را سفارش دادیم که خوشحال تر باشیم.
اینجا بخشی از حال آن روز من بعد از خواندن کتاب آمده است ...
پشت جلد نوشت :
تا به بالای تپه برسیم هلاک شدیم ، کمی از ظهر گذشته بود واوج گرما بود .
احمد را می دیدم که چطور پاهایش را از خستگی و تشنگی روی زمین می کشد ،
صورتش سوخته بود و زبانش از دهانش بیرون مانده بود .
خودم هم حال و روز بهتری نداشتم .انگار تمام آب بدنم بخار شده بود .
ماسه های داغ از لای بند کفش ها پاهایم را می سوزاندند ...
پی نوشت:
مولف: الهه بهشتی
قیمت : 2200 تومان