تپه تاپالای
يكشنبه, ۸ آذر ۱۳۹۴، ۰۱:۲۰ ب.ظ
هوالمحبوب
قبل تر، از کتاب هورامه یاسر یسنا حرف زده بودم و همینطور قول کتاب دیگرش را داده بودم که امروز در این نوشتار، الوعده وفا.
«تپّه تاپالای» از یاسر یسنا است. سال 1393 نوشته شوده و انتشارات عصر داستان چاپش کرده. «تپه تاپالای» ماجرای ماجراجویی «سینا» است که دانشجوی دکتری است و با ورودش به یک روستا داستان شروع شده و ماجرا ها زنجیر می شوند. (از آنجا که قصد لو دادن داستان را ندارم!!) بهتر است به جای ماجراهای داستان و معرّفی شخصیّت هایش، از «نوشتن» ماجراهای داستان و معرّفی شخصیّت هایش بگویم.
«تپّه تاپالای» جزئیّات خوبی دارد. صبحانه و خواب و بیداری و حسّ و هیجان را خوب شرح می دهد. توضیح شخصیّت ها دقیق است و همه توصیفات، روان اند. داستان، ریتم خوبی دارد و مطمئنّاً می فهمی کی شب بوده و کی روز! یا کی سینا مضطرب است و کی استادش عصبانی! حال و هوای شخص اول به راحتی قابل لمس است و بین شخصیّت ها ـ می توان گفت ـ پیوند خوبی برقرار است. انتقال فضاهای فیزیکی در داستان شاید نمره هشت از ده را گرفته باشد ( و هشت نمره بدی نیست!) مثلاً رسیدن به روستا یا اوّلین بار رفتن به آزمایشگاه استاد، خوب است. امّا از همه عالی تر، شخصیّت «بابا ایلشا» است. نمونه ای عالی از یک روستایی با همه کلمات خوب «توکّل»، «راستی»، «دلسوزی»، «روزی حلال»، «میهمان نوازی»، «ولی نعمت شناسی» و غیره. بابا ایلشا جوانمرد تپه تاپالای است که شخصیت سینا هم تحت الشعاع خوبی هایش قرار می گیرد. از نویسنده به خاطر اهدای یک شخصیت خوب به داستان فارسی باید تشکر کنیم...
ضمناً باید بگویم داستان «خیال» عجیبی دارد و شاید پیچیده ترین بخش گزارش داستان تپه تاپالای، همین توضیح بخش خیال است. حرف از «کشت حشره» و «پرورش زنبور» واقعاً بدیع است و در عین حال که باورپذیر است، تخیّل هم هست. (به دل من که خوب نشست و من یکی از مخاطبینی هستم که احساس کردم خوب از پس ترکیب قوّه تخیّل و واقعیّت برآمده. تا شما بخوانید و نظرتان را بشنویم!)
در کنار این ها چند سوال با پاسخ های سخت و یا مبهم هم هستند که باید از نویسنده پرسید. مثلاً اینکه استدلال سینا برای کارش چیست؟ این همه دوندگی برای رسیدن به استاد منطقی است؟ (وای ببخشید! بقیه اش را تعریف نمی کنم!) یا اینکه منظور نویسنده از آوردن خانواده برزیلی در تپه چه بود؟ (باشد! خودتان بخوانید!!) یا چرا آزمایشگاه سالم ماند؟ حالا ارتباط خام و مبهم و بدون توضیح بین غزال و سینا را این وسط کجای دلمان بگذاریم؟! سوال تر از همه، انتخاب نام «تپه تاپالای» است که من یکی ک نفهمیدم و در داستان هم پیدایش نکردم. البته بگویم هنوز هم معلوم نشده عقاب در آخرین صفحه کتاب حرفش چیست؟ یا زن اول ایلشا صفحه آخر داستان چکار می کند؟ (خیلی خب دعوام نکنید مجبور شدم تعریف کنم! بروید خودتان بخوانید اصلا! به من چه؟!)
کتاب، یک فاجعه هم داشت؛ بسیار فاجعه بزرگی هم بود! صفحه 143 مواجه شدیم با پدیده عجیب و غریب و البته ناراحت کننده ای به نام فارگلیش نویسی! باورتان می شود؟! سینا یک سری دیالوگ انگلیسی می گوید که فارسی تایپ شده اند! و جالب اینکه ترجمه زیرنویس هم دارد!! نمره منفی برای سینا، نمره منفی برای کتاب، نمره منفی برای نویسنده.
با همه اینها یاسر یسنا خوب از پس سر و ته داستان برآمده. خوب شروع کرده، خوب ـ و خوب جایی هم ـ تمام کرده و نتیجه اش را هم گرفته. داستان نویسی این روزها سخت می شود که Happy End باشد و خوب از آب دربیاید.
شریک خیال و واقعیت مطلوب یاسر یسنا باشید.
پی نوشت:
تپه تاپالای
نویسنده: یاسر یسنا
انتشارات: عصر داستان
سال چاپ: 1393
قیمت: 8000 تومان